قبلا هم درباره اصالت و اصیل بودن نوشتهام. چندی است دریافتهام که تصور من از اصالت چقدر واهی و غیر واقعی بوده است. این موضوع را بعد از مدتها درگیری با مفهوم اصالت، تازه فهمیدهام. از همه جذابتر همزمانی عجیب این دریافتِ تازۀ من، با آشنایی کتابی عجیبتر است. کتاب «هنرمندانه بقاپید» اثر آستین کلئون که قبلا هم به آن اشاره کردهام.
این اصالت هم از جمله باورهای خدشهناپذیرِ ذهنِ آشفته من بوده که به تازگی در حالِ تحول و باز تعریف آن هستم. یعنی سعی میکنم که باورهای قدیمی را دور بریزم و مفاهیم جدیدی را جایگزینشان کنم.
نسخۀ قبلیِ من، گمان میکرد باید بنشیند، صبر کند، مطالعه کند، در اندیشههایی غور کند، تا از جایی ناشناخته معجزهای رخ دهد و فکرِ بکری که از هیچ ذهنی تا کنون، زاده نشده، به مخیلهاش خطور کند، بعد آن را به عنوان کشفی تاریخی به کائنات اعلام کند. یادم هست زمانی یافتههای شخصیام را که به گمان خودم به تنهایی کشفشان کرده بودم، اگر در کتابی همان را میخواندم یا در سخنرانی میشنیدم، ناراحت میشدم. زهی خیال باطل که همه چیز را همگان دانند.
حال میخواهم شمۀای از ورودیهای اخیر این ذهن مصلحتاندیش را با شما در میان بگذارم. شاید ذهن شما را هم به هم بریزد.
اصالت را به خلق نسبت میدهند، خلق یک فکر، ایده یا محصول.
من فکر میکردم اصالت (originality) یعنی اصیل بودن، بکر بودن، پیشرو بودن، چیزی مانند یک منبع دست اول.
(البته به تازگی متوجه شدهام که این کلمه را «ابتکار» هم ترجمه کردهاند و «مبتکر» همان فرد اصیل مورد نظر است!)
معلومم شد که هیچ منبع دست اول واقعی وجود ندارد. تنها اینکه ما از منابعِ دستِ اولِ مفروض، آگاهی نداریم. چرا که خالق اثر چنان هنرمندانه نقلید کرده است که الباقی هم مانند من مطلع نشدهاند.
به تعریف اصالت از زبان ولتیر توجه کنید:
«اصالت چیزی نیست جز تقلیدِ درست و بهجا. اصیلترین نویسندگان از یکدیگر اقتباس میکردند. آموزشهایی که ما در کتابها میخوانیم مثل آتشند. از همسایگان خود گرفته، در خانه آن را روشن میکنیم، با دیگران تقسیم کرده و تبدیل به یک دارایی میشود که متعلق به همگان است.»
بله میتوان حتی در تقلید کردن هم اصیل بود، اگر هنر تقلید کردن را به خوبی فرا بگیریم و به کار ببریم. اصلا اگر همین تقلید و پیروی و تبعیت از آثار درخشان گذشتگان نبود تمدنی هم شکل نمیگرفت. زیرا عمر کوتاه آدمی به هیچ کدام قد نمیداد.
استعاره کوتولۀ ایستاده بر شانه غولها برایم تداعی شد «کشف حقیقت بر پایۀ اکتشافات پیشین» عبارتی است از اسحاق نیوتون با این مضمون که
«اگر فاصله دورتری را دیدهام با ایستادن بر شانههای غولها بوده است».
البته که همین طور است، بنابراین انکار تاثیر پذیری از بزرگان، رفتاری غیر حرفهای خواهد بود.
جاناتان لتیم نویسنده میگوید که
«وقتی مردم یک چیز را اصیل می خوانند، نُه دهم موارد، منابع اصالتی را که در آن دخیل بودهاند، نمیدانند.»
آنچه که یک هنرمند خوب می داند این است که هر چیزی از جایی آمده. سرتاسر یک کار خلاقانه بر پایه آن چیزی که قبلا درست شده، به وجود میآید.
هیچ چیز کاملا اصیل نیست.
آندره ژید هم از لزوم تکرار مکررات می گوید
«هر چه لازم بوده تا گفته شود، گفته شده است. ولی از آن جا که هیچ کس گوش نمیکرده، هر چیزی باید دوبار گفته شود.»
تازه اگر قانون بقای انرژی را هم بدانید که می گوید «مقدار انرژی در یک سیستم منزوی ثابت میماند. پیامد این قانون این است، که انرژی از بین نمیرود و به وجود نمیآید. تنها چیزی که در سیستم تکافتاده رخ میدهد، تبدیل شکل انرژی است.» پس این را هم باید فهمیده باشید که احتمال اینکه شما روزی بتوانید چیز جدیدی به این عالم اضافه کنید به صفر میل خواهد کرد.
اینجا است که این جمله انجیل مصداق پیدا می کند:
«کل دنیا را هم بگردید، چیز تازهای پیدا نمیکنید.»
با توجه به اینکه کل جهان هستی در یک مدار بسته قرار گرفته، پس هر آنچه خلق شده یا میشود، الهامپذیر از چیزهایی است که پیش از این خلق شده اند.
از انجا که هیچ چیز اصیل نیست،پس تنها کاری که باقی می ماند این است که دزدی کنیم.
پابلو پیکاسو هم که آب پاکی را روی دستمان ریخته که «هنر دزدی است.»
ویلیام رالف اینگ که اصالت را دزدی کشف نشده تعریف می کند.
« اصالت چیست؟ دزدی کشف نشده!»
حالا میتوانید با چشمان یک دزد به دنیا نگاه کنید!
به توصیه آستین کلئون باید چشمهایتان را بشویید و اینگونه به دنیا نگاه کنید:
همه چیز را آنطور ببینید که هر چیزی یا ارزش دزدیدن دارد یا ارزش دزدیده شدن ندارد. اگر یک چیز امروز ارزش دزدیدن نداشته باشد، شاید فردا، شاید یک ماه و شاید یک سال دیگر این ارزش را پیدا کند.
پس تا میتوانید تقلید کنید! فقط کپی نکنید!
هنرِ اصیلِ دزدی را در پست چطور یک دزد شرافتمند و نجیب باشیم؟ بیاموزید!