وابی‌سابی،‌ زیباییِ ناتمامی

طبیعت می‌داند که زندگی همیشه ناتمام است، همواره تغییر می‌کند و هرگز کامل نمی‌شود و هر بهار این را به ما ثابت می‌کند.

این ایده که زندگی «فعل» است و حرکتی رو به جلو دارد، در ایدهٔ ‌ژاپنی وابی‌سابی (Wabi-sabi) مجسم شده است. در زیبایی‌شناسیِ سنتیِ ‌‌ژاپن، وابی‌سابی جهان‌بینی‌ای مبتنی بر پذیرشِ زودگذر بودن، فانی بودن و ناکامل بودن است. این جهان‌بینی سعی نمی‌کند آسیب‌ها و نقص‌ها را بپوشاند، بلکه آن‌ها را در یک داستانِ کامل در هم می‌آمیزد. با وابی سابی می‌فهمیم کسی که امروز هستیم مجموع تمام چیزهایی است که تا کنون بوده‌ایم و این زیباست.

وابی‌سابی می‌گوید «همه چیز یا از نیستی می‌آید یا به سوی نیستی می‌رود.»

 

وابی‌سابی بر محورِ سه اصل می‌چرخد: هیچ‌ چیز کامل نیست،  هیچ چیز دائمی نیست و هیچ چیز تمام نشده است.

پس

به دلیل ناکامل بودن، ناپایدار بودن و ناتمام بودن، همیشه جایی برای رشد، بهتر بودن و متفاوت بودن وجود دارد.

 

«طبیعت شتاب نمی‌کند، هنوز هیچ چیز به سرانجام نرسیده است.»

لائو تسه

 

 

وابی‌سابی،‌ معجزهٔ کامل نبودن

وابی‌سابی را به شکل‌های مختلفی تعریف می‌کنند: «یک ویژگی خاص از زیبایی ژاپنی»، نیرویی درونی برای «غم، سکون و اشتیاق روحی»، یک پرورش‌دهنده اصالت.

کسانی آن را «خردِ ناکامل بودن» می‌نامند و گروهی «زیباییِ چیزهای ناتمام، ناهماره(ناپایدار) و ناکامل» یا به سادگی «ذنِ اشیاء».

وابی‌سابی هر چه که هست ـ یک احساس، یک زیبایی‌شناسی، یک فلسفه ـ مفهومی دقیق و پیچیده است. اما همهٔ آن‌ها به نوعی بر دگرگونیِ اجتناب‌ناپذیر، در گذر زمان دلالت دارند.

 

در اصل «وابی» اشاره دارد به «غم زندگی به تنهایی در طبیعت» و سابی به «پلاسیده، پژمرده و خشکیده و خمیده»بودن. اما ترکیب این کلمه‌ها نکات دقیق و ظریف مثبت بیشتری با خود دارد.

 

چیزهای ساده و کوچکی معنای وابی‌سابی را آشکار می‌کنند (مثلا نه یک ماه کامل، بلکه ماهی که پشت ابر پنهان است؛ نه اشیاء جدید و متقارن بلکه اشیاء قدیمی و نامتقارن). اما این تحسین ضمنیِ اشیاءِ ناقص به سمت چیزی با تم‌های فلسفی عمیق پیش می‌رود. «به عنوان انسان‌ ـ هر قدر هم که ناقص و ناکامل باشیم ـ می‌توانیم شانه‌به‌شانهء همدیگر بنشینیم، در پس‌زمینهٔ طبیعتِ بزرگ و از طریق یک فنجان چای به هم پیوند بخوریم. ما شانس این را داریم که یک نگاه اجمالی(لمحه) به زیباییِ این زندگی کوتاه، ناکامل و ناقص بیندازیم.» (یک استاد چای ژاپنی)

 

 

«الهام اولیه اصول متافیزیکی، معنوی و اخلاقیِ وابی‌سابی از ایده‌هایی دربارهٔ سادگی، طبیعی‌بودن و پذیرشِ واقعیتِ موجود در تائوئیسم و ذن بودیسم چینی آمده است.»

لئونارد کورن ( کتاب وابی‌سابی برای هنرمندان، طراحان، شاعران و فیلسوفان) 

 

وابی سابی فهم و قدردانی از زیبایی‌ِ زوال‌پذیر و ناپایداریِ زندگی است.

از ۷۰۰ سال پیش، وابی‌سابی، درکی از ناکامل‌بودن داشت که آن را در مسیر روشنگری قرار می‌داد. این خرد باستانی در زیباییِ نقص‌ها و اینکه «هیچ‌چیز، هیچ‌گاه، نه کامل بوده و نه ابدی» جریان یافت.

هر چند هنر و زیبایی‌شناسی در غرب مبتنی بر تقارن و تکامل و رد و یا پنهان کردن نقص‌ها است و هنوز هم بخشی از آن است، اما ادیبان و شاعرانی هم بودند که ازشکستنِ نظم‌هایِ ناگریزِ زندگی سروده و نوشته‌اند. (ارنست همینگوی و لئونارد کوهن)

حتی اشیاء فیزیکیِ ناقصِ اطرافِ ما می‌تواند سمبل‌هایی از سعی و کوشش ما برای یافتن معنا باشد. اندیشمندانی مانند کانت از کیفیت‌های فضیلت‌محورِ اشیاء یا حتی ساختمان‌ها سخن می‌گویند. این‌که چطور زیبایی آن‌ها می‌تواند بازتابی از شخصیت کسانی باشد که آن‌ها را ساخته‌اند یا مالکشان هستند. شاید به این علت است که یک جلیقه نخ‌نمای دست‌بافت مادربزرگ یا نامه‌ای عاشقانه یا صدفی شکسته‌ از دوستی قدیمی می‌تواند به عزیزترین گنجینه برای ما تبدیل شود. چرا که علیرغم نقص‌هایشان این اشیاء فانوس‌های دریاییِ انسانیت ما هستند:‌ توانایی ما برای احساس کردن، همدلی کردن، ارتباط برقرار کردن و عشق ورزیدن.

 

«وابی‌سابی زیباییِ چیزهای ناکامل، ناپایدار و ناتمام است.»

لئونارد کورن

 

اگرچه مفهوم وابی‌سابی گسترده و گریزان است، بسیاری موافقند که معادل غربی آن «روستایی» است. «وابی» به زیبایی خشن و موقتی اشاره دارد، در حالی که «سابی» لطافت شاعرانهٔ زنگار طبیعی و پیر شدن را می‌رساند. در وابی‌سابی پیری، آسیب‌ها و شکستگی اشیاء و فرآیندهای طبیعی به عنوان نقص دیده نمی‌شود بلکه به عنوان نشانی از افتخار به وجودِ فانی ما ارزش می‌دهد. زنگارها، چین‌و‌چروک‌ها و زخم‌ها، به زندگی ما بافت می‌دهند، یعنی هم به زندگی ما عمق می‌بخشند و هم آن را غنی، زیبا و ارزشمند می‌کنند.

«وابی زیبایی است که از انرژی خلاقی سرچشمه می‌گیرد که در همه چیز جریان دارد، چه زنده باشد چه نباشد. زیبایی که مثل خود طبیعت می‌تواند در تاریکی و روشنایی، غم و شادی یا زبری و نرمی ظاهر شود.»

ماکوتو یوئدا

 

در وابی‌سابی «قصدمندی» کلید اصلی است. قصدمندی ساختاری است که به تجربه، از نگاه خود ما، معنا می‌بخشد .

قصدمندی محتوایی معنادار به آگاهی ما می‌دهد و همزمان، هم شامل درک ما از واقعیت و هم شامل شکلی است که ما به واقعیت می‌دهیم.

 

 

«وابی‌سابی نابسامانی و شلختگی نیست. اشیاء فرسوده جادوی خودشان را دارند. انسان می‌فهمد که آن‌ها نجات‌یافته‌هایی هستند که نشانه‌هایی از گذر زمان را با دقت با خود حمل می‌کنند، چرا که در تمام این سال‌ها به خوبی تحت مراقبت بوده‌اند.»

 

یافتن زیبایی در ناتمامی برای ذهن ما ساده نیست.

نه فقط به این خاطر که ما در یک فرهنگ مصرف‌گرا زندگی می‌کنیم که به چیزهای جدید و بی‌نقص، بیش از چیزهای قدیمی‌ و آسیب‌دیده ـ از اشیاء گرفته تا آدم‌ها ـ ارزش می‌دهد، بلکه این یک عقده روحی است که توسط صنعتِ تبلیغاتِ پررنگ‌و‌لعاب هم تغذیه می‌شود. فرهنگی که  در آن، «آن چه هست» پذیرفتنی نیست و در عوض «آن چه باید باشد» تکریم و تجلیل می‌شود.

وابی‌سابی زیبایی و ارزش را در آن چه که هست پیدا می‌کند، نه در آن‌چه می‌توانست باشد.

آن‌چه که «وجود» دارد بی‌نقص نیست و آن‌که کامل شده، مرده است.

 

«وابی‌سابی به ما یادآوری می‌کند که ما همه موجوداتی فانی روی این سیاره هستیم ـ که بدن‌های ما مانند ماده جهان اطرافمان، در فرآیند بازگشت به خاک است. چرخه‌های طبیعی رشد، پوسیدگی و فرسایش در لبه‌های ساییده شده، زنگ‌ها و لکه‌ها دیده می‌شود. از طریق وابی‌سابی ما می‌آموزیم هم شکوه و هم سودای یافت شده در نشانه‌های گذرِ زمان را در آغوش‌ بکشیم.»

 

ما روز به روز خود را از واقعیت بیگانه‌تر می‌یابیم. شالودهٔ زندگی‌های‌مان بیشتر و بیشتر دیجیتالی می‌شود. طوری برنامه‌ریزی شده‌ایم تا تکنولوژی‌های جدیدتر، پر زرق‌و‌برق‌تر و سریع‌تر را دنبال کنیم. با تصاویری از چهره‌های جوان‌تر، شاداب‌تر و مانکن‌تر به عنوان اوج و مظهرِ زیبایی بمباران می‌شویم.

وابی‌سابی همچون شکافی در زمانهٔ ماست که ما را به جستجوی این خرد باستانی فرا می‌خواند.

 

 

وابی سابی در روان‌شناسی

وابی سابی در روان‌شناسی هم جایگاهی دارد. جستجوی بی‌رحمانهٔ کمال‌طلبی ـ در مالکیت، ثروت ، روابط و دستاوردها ـ اغلب قضاوت‌های عجولانه را ترویج می‌دهد.

این‌جا همان جایی است که وابی‌سابی ما را به یک وقفه و درنگ فرا می‌خواند و برای پذیرش و گذشت جا باز می‌کند.

وابی‌سابی ما را به دیدن زیبایی اشیاء شکسته و ناقص، شامل خودمان و هم‌نوعان انسانی‌مان فرا می‌خواند، برای سپاس‌گزاری و تقدیر از زمان و عمری که دارد سپری می‌شود. این دانشِ گذرا بودنِ جهان با ته رنگی از غم و اندوه همراه است. بیشتر چیزها این غم را با خود دارند، حتی شادی‌ها، اگر از نزدیک بنگریم. آن‌ها چین‌و‌چروک‌ها و لبه‌های خشن خودشان را دارند.

 

وابی‌سابی تعهدی است به یافتن دائمِ زیبایی در غیر قابلِ انتظارترینِ مکان‌ها.

 

در آخر وابی‌سابی جا باز می‌کند برای عشق. عشق به دیگران و نه کمتر از آن برای خودمان. عشق برای خوبی‌ها و زخم‌های ما، نقاط‌ قوت ما و آسیب‌پذیری‌های ما. این عشق است که می‌تواند به رضایت عمیق‌تری از زندگی منجر شود.

اگر ما بتوانیم حتی یک بار در روز، این عشق را احساس کنیم، عشقی همراه با فروتنی و حق‌شناسی  نسبت به خوشید، به آب، به طبیعت، به انسان‌ها ـ علی‌رغم همه نقص‌ها ـ می‌تواند به روزهای ما معنای بیشتر و رضایت‌خاطر بیشتری به ارمغان بیاورد. بعد از گذرِ عمری پر از لحظه‌هایِ زودگذر ـ یکی از پس دیگری ـ چه هدیه‌ای بزرگ‌تر از خیره شدن به چشمانی زیبا ـ هر رنگی که داشته باشد ـ و شادی کردن در بازتابِ این عشق.

 

 

بی‌نقص‌گرایی نقطهٔ مقابل وابی‌سابی

بی‌نقص‌گرایی بدترین‌هاست. تلاش برای انجام همه چیز به صورتی کامل و بی‌نقص بسیار طاقت‌فرسا، تهی‌کننده و فلج‌کننده است. شخصا همیشه عاشق شروع کردنِ پروژه‌ها هستم ـ گردآوری ایده‌های خوب و زیاد و اراده برای ساختن چیزی عالی و امیدبخش و متحول کننده زندگی. هر چند تقریبا همیشه کم می‌آورم و انرژی‌ام ته می‌کشد و بالاخره تسلیم می‌شوم. بی‌نقص‌گرایی همیشه مرا پایین نگه می‌دارد و هر روز مانع از بیان خودم می‌شود.

شاید متوجه شده باشید که این وبلاگ دیر به دیر به‌روز می‌شود. البته به این خاطر نیست که من چیزی برای گفتن و نوشتن ندارم. دقیقا برعکس. در حیقت به این خاطر است که سرم خیلی شلوغ است!

من پیش‌نویس‌های ناتمام زیادی دارم که برخی در حد ایده مانده‌اند و برخی در حد تیتر و برخی در حد یافتن منابع و لینک‌های متعدد. تعداد زیادی ‌فایل‌ ورد نصفه‌نیمه و نوشته‌های ناتمامی که ابتر مانده‌اند.

گاهی که خیلی از این موضوع ناراحت می‌شوم شروع به حذف کردن آن‌ها می‌کنم. انگار دانه‌های کاشته شدهٔ باغم را به حراج گذاشته باشم، آن‌ها را از خاک در می‌آورم و دور می‌ریزم.

خلأیی وجود دارد میان آن‌چه می‌خواهم بگویم و آن‌چه در آخر نوشته می‌شود. و این مرا دیوانه می‌کند و آخر هم راضی نمی‌شوم چیزی را که «به اندازهٔ کافی خوب» نیست منتشر کنم.

البته من اصلا فکر نمی‌کنم که هر چه که انجام می‌دهم به اندازه کافی خوب باشد. فقط نمی‌خواهم چیز اشتباهی بگویم یا بنویسم. بنابراین درنهایت هیچ نمی‌گویم.

نمی‌خواهم مثل این به نظر برسم که خیلی تلاش می‌کنم، بنابراین خودم را محدود می‌کنم.

بی‌نقص‌گرایی شرم‌آور است؛ ترجیح می‌دهم وانمود کنم که نمی‌توانم بی‌توجه باشم. چرا که با وجودی که سعی می‌کنم همه چیز را کامل کنم، آن خلأ دستاورد هنوز هم آن جاست. هیچ کاملی (چیزِ بی‌نقصی) قابل دسترس نیست. من هیچ گاه کامل نخواهم بود.

من به استعدادهایم با تلاش برای کامل بودنم خیانت کرده‌ام.

من به تازگی با مفهوم وابی‌سابی آشنا شده‌ام. برای من وابی‌سابی نقطهٔ مقابل بی‌نقص‌گرایی است و من در تلاشم تا این ناتمامی را بپذیرم و از آن لذت ببرم. البته کم کم!

 

پست‌ مرتبط:

کینتسوگی، شکسته اما زیبا

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *