گاهی وقتها میدانی میخواهی چه بگویی و از چه بنویسی، ایده اصلی و مرکزی را در دست یا ذهنت داری، داستان یا قضیه را طوری میچینی و پیش میبری تا این یک جمله را هم به خودت، هم به مخاطبت ثابت کنی.
کتابها، رمانها، فیلمها یا سریالهایی که میبینیم، اغلب از یک هسته مرکزی و حوادث پیرامون آن تشکیل شدهاند، تنها در خدمت منظوری و برای رسیدن به هدف و باوری ــ از قبل مشخص و معلوم ــ که قرار است تقویت یا اثبات شوند.
این یک جور نوشتن است. اما بعضیها مینویسند، از اول هم نمیدانند قرار است چه بگویند، به کجا برسند. آخرِ این نوشتن و هدف از نوشتنشان معلوم نیست. مینویسند تا بفهمند اصلا قرار است از چه بنویسند.
بعضی از نویسندهها هم دیگر گونه هستند، خودشان را در نوشتنهایشان میجویند و خواننده در این مرحله همراه نویسنده میشود، در سفری که نویسنده هم مقصدش را نمیداند. مخاطب همسفری است صبور، که با نویسنده پیش میرود و این پیشروندۀ یادگیرندۀ فهمنده را دنبال میکند.
نویسنده و خواننده با هم به جایی میرسند به نقطهای که از آن جایی که شروع کردهاند، دورتر و بالاتر است. در سطحی بالاتر، در مداری بالاتر به هم میرسند. آگاهیشان با هم رشد میکند.
خواننده اینجا خود را دور و جدای از نویسنده نمیبیند، او را در جایگاهی بالاتر، حتی به عنوان یک معلم یا مربی نمیبیند، بلکه نویسنده را هم شخصی میبیند که همگام با خودش پیش میرود، با هم میفهمند، با هم میبینند و با هم حس میکنند.
خواننده، این جا فقط طرفدار و مرید نیست.
خواننده مشوقی است برای نویسنده تا پیش برود و تو را هم با خود ببرد.
انگیزهای است برای قدم زدن با خود و در خود.
این جملات را که مینوشتم، جرقهای در ذهنم زده شد. یاد جُستار چه کم از مقاله دارد؟ افتادم و اینکه انگار نوع خاصی از جستار به نام جستار شخصی، کمی شبیه این جور نوشتنی است که داشتم از آن صحبت میکردم.
دوباره که خواندمش دیدم بله این همان است که من به دنبالش هستم. انگار این همان قالب و فرمی است که دلم میخواهد در آن بنویسم.
جستار شخصی
جستار شخصی از آن جهت که موضوع آن، خود فرد است و به دنبال درک و فهمِ خود از پدیدهای، آن را مینویسد و به نحوی خود را و احساسات و افکار خود را پیرامون آن میکاود، ابزار مناسبی برای خودشناسی به نظر میرسد.
در سفر خودیابی که سفری برای تغییر ذهن، قلب، خویشتن یا مسیر زندگی است، این ساختار و فرم ادبی به گمانم میتواند راهگشا باشد.
پیشتر در پست جُستار چه کم از مقاله دارد؟ به تعریف این فرم ادبی، انواع و تفاوتهای آن با مقاله پرداختهام.
خودشناسی با جستار شخصی
چیستی و چگونه نوشتن جستار شخصی را در ادامه با هم میخوانیم:
فرشته مولویی در کتاب از نوشتن مینویسد که :
جستار شخصی، فرمی ادبی است که نویسنده در آن بیشتر در خود و زندگی خود، باریکاندیشی میکند و به دنیا از سوراخ کلید حکایت و وصف مینگرد.
جستار پهنۀ آزادی و امکان و نرمشی است که مایۀ یکتاییاش در میان دیگر فرمهای ادبی میشود.
جستار به تبع توانایی و اختیار در روند و آیند میان جهان خصوصی و جهان عمومی، همگانی و ناهمگانی، فردی و جمعی، و خود و دیگری از چنین موهبتی برخوردار میشود. این آزادی و نرمشپذیری و پیشآیندی هم دست جستارنویس را در گزینش موضوع و مضمون باز میگذارد، هم دامنۀ زبان و سبک را برایش فراختر میکند.
در زمینۀ زبان تنها قید آن است که زبان جستار را باید همه بتوانند بخوانند و بفهمند. پس جستارنویس با پرهیز از خشکی و کسالت و پیچیدگی یا نامانوسی زبان پژوهش، رو به بیکرانگی و تازگی و گوشآشنایی زبان همگان دارد. او نه تنها از ترکیب زبان نوشتاری و زبان گفتاری واهمه ندارد، بلکه به مصلحت آن را به کار میگیرد و نیز این آزادی را دارد که مثلاً گاه زبانی شاعرانه و گاه زبانی روزنامهای را به کار بندد. همچنین با تکیه بر دانش و شم زبانی و ادبی خود از ترفندهای گونهگون ادبی و حتا سینمایی هم میتواند بهرهمند شود.
لحن در جستار هرچه ــ از مثلاً بدبینانه گرفته تا شوخآمیزــ بنماید، در بنیاد، شخصی، و پس صمیمیست. این صمیمیت از رابطۀ خاص نویسندۀ جستار با خود و خوانندۀ خود آب میخورد.
جستارنویس نویسندهای است که میخواهد به جای گفتن چیزی به خواننده، چیزی را با او سهیم شود. او خواننده را در گفتگوی درونی خود، در گفتگوی با خود، شریک میکند. پس روال خطابی یکسویۀ مرسوم میان نویسنده و خواننده جای خود را به روالی میدهد که حال و هوای دوسویگی گفتگو را دارد. هم جستارنویس در وقت نوشتن و هم خواننده در وقت خواندن میپندارد با دیگری در بدهبستان است.
جستارنویس بنای تحکم و تحمیل رأی خود را ندارد و با آگاهی و درایت از ندیدن یا پوشاندن پیشداوریها و کاستیهای خود میپرهیزد تا خواننده راستی و بیریایی او را باور کند. او که یکرنگی و یکرویی با خود و خواننده را اصلی مسلم یا گوهر جستار میداند، از اعتراف و نشان کردن و نشان دادن روی تاریک و عیبناک خود اِبایی ندارد.
از این گذشته چون انگیزهاش خودشناسیست، نمیتواند از فاش کردن خود بپرهیزد. او همان اندازه که از دانستههایش میگوید، ندانستههایش را هم بروز میدهد. این روش و رویکرد، گیرایی و شگفتیای دارد که با طلسم باورپذیری، خواننده را شیفته میکند.
از زمرۀ گزینگویههای میشل دو مونتنی یکی این است:
«من هرگز در جهان معجزه یا غولی بزرگتر از خودم ندیدهام.»
میشل مونتنی به خودنگری و خودشناسی را باید در کنار باورش دید. او برآن بود که،
«هر آدمی در نهاد خود صورت کامل اوضاع و احوال بشری را نهفته دارد.»
جستار شخصی بر مدار فرد باوری میگردد و صدای آن اول شخص مفرد است؛ با این همه «من نوشتی» است که سر «منستایی» ندارد. پس پشت جستار این حکمت نهفته است که تجربۀ انسانی یا تجربۀ انسانها در گوهر یگانه است؛ بنابراین جستارنویس از «من» میگوید تا به «ما» برسد. او به درون خود نگاه میکند و با کشف و شناخت خود و پیرامونش پیِ کشف و شناخت دیگری و دنیا میرود.
نویسندهی جستار به هر مضمون و موضوعی بپردازد، از دیدگاه خود، آن را زیر ذرهبین میگذارد. به همین سبب هم تازگی نگاه خود را به کهنههای جهان میبخشد. همچنین چون از خود میآغازد، از خلاف جریان آب شنا کردن و یا به بیان روشن از ابراز رأیی خلاف رای مردم باکی ندارد. این یکههنجاری (idiosyncrasy) سوای این که از استقلال رأی فردی مایه میگیرد، نشانۀ میل به نوآوری و نوگویی و یا ترس از کهنهپردازی و کلیشه و تکرار مکررات هم هست.
تئودور آدورنو جستار را فرمی درخور روزگار مدرن میداند، چون جستار از «خشونت جزم میپرهیزد.»
فیلیپ لوپات، جستارنویس و جستارشناس برجستۀ امریکا هم در پیشگفتار کتابش، «هنر جستار شخصی»، میگوید که حق به جانب بودن، دشمن جستار شخصیست؛ نه فقط چون کار زشت و ناپسندیست، بلکه به این دلیل که دیالکتیک خود را زیرسوال بردن و شک کردن به خود و کار خود را کُند میکند.
بیان دیگر این حرف آن است که جستارنویسی وجدانی بیدار میطلبد. جستارنویس به حکم اصل صداقت با خود و با دیگران ناگزیرست که با خود و با پیشداوریهای خود دربیفتد و این کار ممکن نیست، مگر آن که او از آگاهی به خطاهای احتمالی یا نهفتۀ خودش نترسد.
حرف آخر این که با این نشانهها و تعریفها که از جستار داده شد، روشن است که در فرهنگهایی که یا به سبب سنت قومی ــ قبیلهای یا سلطهی ایدئولوژی «من» محلی از اعراب ندارد، «مننویسی» نیز نمیتواند پا بگیرد. این به این معنا نیست که در فرهنگ و ادبیات ما سخنی از «من» نبوده است. «من» در گذشتۀ ادبیات ایران بیشتر در شعر تجلی مییافته است.
ادبیات اسلامی و عرفانی گرچه نمونههایی مشهور از «مننویسی» ـــ مثل «المنقذ من الضلال» (The Deliverer from Evil) غزالی یا «رسائل فارسی» سهروردی ــ دارد، نمیتوانسته بستر مناسبی برای شخصینگاری باشد؛ چرا که غایت مقصود غرق شدن خود در خدا و یا فنا فی الله بوده است. از مشروطه به بعد هم هرچند مقاله و جستار جدلی سیاسی ــ اجتماعی رواج و رونق یافت، عرف و اخلاقی که سخن گفتن از خود را ناپسند میداند، به هر حال بازدارندهی «مننویسی» به هر شکل بوده است.
با این همه اقتضای زمانه که پرزورتر از قید و بندهای فرهنگ سنتیست، ما را حالا به انفجار «مننویسی» عام در وبلاگها رسانده است. از این مهمتر آن که شکل خاص آن در فرم «جستار شخصی»، به رغم جا نیفتادن نام و نشان این فرم در ادبیات فارسی، بیش از آن هویداست که نادیدنی باشد. با این که ما هنوز به خویشتننگاری عادت نکردهایم، جستار شخصی رفتهرفته در کار نویسندههایی شکلی روشن و صریح میگیرد که به ضرورت زمان و میل و نیاز خود به خویشتننگری و خود شناسی پاسخ میدهند ــ چه کسانی که به جستارنویس بودن خود آگاهند، و چه آنهایی که کار خود را مقاله مینامند. اینها میدانند که تامل در روزگار بییقینی و گذار، فرمی را میطلبد که گنجایش تردید و تجربه را داشته باشد.
سایت ناداستان: بهتر از داستان جستار شخصی را اینگونه تعریف میکند:
جستار شخصی با آنچه نمیفهمید شروع میشود.
میشل دو مونتنی میگوید:
«در جستار شخصی، پلات یا مسیر نوشتن، دنبال کردن افکار شخصی و تلاش برای درک بهتر مشکل است.»
شاعر آمریکایی سیسیل دی لوئیس میگوید:
«نه برای فهمیده شدن که برای فهمیدن مینویسیم».
جستار شخصی یکی از فرمهای اصلی در ناداستان خلاق به شمار میرود. جستار شخصی بسیار شبیه مموآر است: هر دو بر تجربه و داستان شخصی استوارند، هر دو میخواهند حقیقتی جهانی درباره وجود را بیان کنند و هر دو از ابزار حرفهای مشابهی استفاده میکنند.
این فرم که از مموآر کوتاهتر است، به موضوعات ظریفتری میپردازد و کمک میکند تا نویسنده بر یک واقعه یا تصویر تمرکز کند. صداقت و تمایل به آسیبپذیر بودن روی کاغذ، کلید نوشتن جستار شخصی است. آسیبپذیر بودن به این معنا که نویسنده کاستیها و اشتباهات خود را میپذیرد و صادقانه به آنها اعتراف میکند، البته تا جایی که در خدمت روایت او باشد. زیادهروی در به سخره گرفتن خود، باعث لودگی و پسزدن خواننده میشود.
این باور که «هر فرد تمام بشریت را در خود دارد» اساس جستار شخصی در دنیای مدرن است، وگرنه چه دلیلی دارد که ارزش این را داشته باشد تا فکرهای نویسندهای دیگر را درباره چیزی بخوانیم؟
یک جستار شخصی خوب، اغلب زادۀ کنجکاوی نویسنده درباره چیزی است که درست نفهمیده یا نمیداند. جستار فرمی برای پویش در ایدههاست، برای جستجو و تلاش برای درک چیزی که از ما فرار میکند، این معنای تلاش برای کلمه essay بسیار شایسته است، چون استعاره درستی از نوشتن مقاله شخص است: فکری یا مشکلی را پیش رو میگذارید و از جهات مختلف آن را مورد تردید و سوال قرار میدهید، انگار از دید شاهدهای مختلف.
همانطور که اسکات راسل ساندرز در مقدمه کتاب Touchstone Anthology آورده
«جستار یادآور آزمودن است، سنجیدن و بررسی کردن، برای دومنتنی نوشتن جستار، تلاش برای معنادار کردن زندگی بود، البته نه تمام زندگی، بلکه پیچیدگیها و ابهام آن.»
در نوشتن جستار شخصی، فرآیند تفکر و تلاش نویسنده برای آزمون، سنجیدن و یافتن چیزی، بیش از هر فرم دیگری مشهود است.
صرف نوشتن چنین متنی، آن قدر جالب و گاه نتایجش به قدری پیشبینی نشده است که خود نویسنده از خواندنش ممکن است غافل گیر شود.
تردید یکی از ارکان اصلی جستار شخصی را تشکیل میدهد، که حتی از نقل داستان هم مهمتر به نظر میرسد. در جستار شخصی ما تردید هایمان را با سوال هایمان پیش میبریم.
چارلز دآمبروسیو (Charles D’Amboise) نویسنده با استعداد داستان کوتاه و جستار، در مقدمۀ کتابش Loitering مینویسد:
«جستارخوب خودش را هم زیر سؤال میبرد، طوری که یک رمان یا داستان کوتاه هرگز نمیتواند. شاید به این دلیل ساده جستار سوالش را روی کاغذ رها میکند تا همه ببینند، مجموعه کاملی از تردید به خود…» و درجایی دیگر از مقدمه همین کتاب میگوید «وقتی خود انسان در تردید است، تفکر مداوم و جستجوی نویسنده، وی را تصویر میکند.»
جستار خوب لزوما خوشایند و دلچسب نیست و قرار نیست نشان بدهد، شما چقدر فهمیده و روشنفکرید. جستارهای شخصی از آنچه میدانند جان میگیرند، از این که میخواهند نشان دهند چه میدانند. لزوما خیلی جذاب یا عمیق نیستند، چون هدفی دارند. خواننده باهوش است و اگر جستار برای تلقین هدف از پیش تعیین شدهای نوشته شده باشد، به سرعت میفهمد. جای چنین جستاری در ستون اول روزنامه یا کلاس انشاست و نه به عنوان ناداستان خلاق (Creative Nonfiction) بگذارید مطالب با روند طبیعی خود روی کاغذ بیایند.
جستار خوب چیزی عمیق در درونتان باقی میگذارد که دائم در ذهنتان میچرخد، چون شما با نویسنده سفری را تجربه کردهاید. در جستار شخصی در فرآیند معنیدار کردن اتفاقی کوچک در زندگیمان که واقعا برایمان مهم بوده، خواننده را با خود میبریم و در کنارش درکی از آن واقعه پیدا میکنیم.
از چه بنویسیم؟
از سوالها و تردیدهایتان. از چیزهایی که توجه شما را جلب میکند اما آن ها را درک نمیکنید. از جایی که هستید و جایی که میخواهید باشید. از چیزهایی که حتی به نظر ارزش مقاله شدن ندارند.
از چیزهایی که شبها بیدار نگهتان میدارد، نگرانیهایتان، چیزهایی که اخیرا فهمیدهاید یا از چیزهایی که نمیفهمید و گیجتان میکند. از ترسها و امیدهایتان. از واقعیتهایی که بلند گفتنشان ترسناکتر است. اینها جاهای خوبی برای شروع جستار است. بنویسید و پیش بروید.
از قدیمی بودن، بیربط بودن ، یا نصفه بودنش نترسید.
برای انتقام ننویسید. از چیزی که هنوز خشمتان را برمیانگیزد، ننویسید. با آرامش بنویسید و تنها با این هدف ساده که به درک عمیقتری از خودتان برسید. مثل هر نوشته دیگری، جستار طی بازنویسی های مکرر تغییرات زیادی میکند.
به فواید نوشتن از دیدگاه جردن پیترسون و کاربرد آن در خودشناسی ، در پست خودنویسندگی اشاره کردهام.
سلام
از اینکه همه دیدگاه های خواندنی و راهگشا در زمینه جستار نویسی را یکجا و یک کاسه منتشر کرده اید سپاسگزارم
کاش امکان کپی کردن متن را فعال میکردید چون در حال آرشی و کردن مطالب مفید در این زمینه هستم برای خواندن در مواقع آفلاین
به هرجهت باز هم سپاسگزارم
سلام
متشکرم
خوشحالم که برای شما مفید بوده
دوست عزیز میتوانید لینک را کپی و آرشیو کنید.