من یک کلکسیونرم. اما به جای جواهر، تمبر یا نقاشی، کلماتی جا مانده از زمان را جمع میکنم.
گزینگویهها، پارههایی از خردِ بیزمان
صیادِ پارههایی از خردِ بیزمانم (خِرد پارهها!)؛ در میان انبوهی از تفصیلها و توصیفها.
مکتوبها را در پیِ یافتن قطعهای از آن حقیقتِ از دسترفته میکاوم تا افسونی از تسلی بیابم و در گوشهای نگاه دارم تا به آن برگردم و زیر لب زمزمهاش کنم. چنان کاوشگری که به دنبال رگههای طلا، به کانِ بیبدیلِ مکتوبات رخنه میکند و موریانهوار میجوید و به پیش میرود.
این جملههای کوتاه طلسمهایی هستند که در سرم ناقوسِ بیدار باش مینوازند.
بدون هیچ منظوری و تنها با انگیزهای وسواسگونه دفترچههایم را از کلماتِ قصار، شعرها، فرازها، نقلقولها و دیالوگهایی از کتابها، فیلمها یا آهنگها پر میکنم. کشکولی مانا از گفتارها و نوشتارهایی از ذهنهایِ فانیِ زمینی ساختهام. بعدها که دانستم کم نیستند کسانی که عادتهایی از این دست داشته و دارند، اندکی از شرمِ ناگزیرم کاسته شد.
کپسولهای آگاهی
گزینگویه تنها بریدهای از یک کلام نیست، بلکه حجمِ زندهای از آگاهی است.
مسافری از فراخنایِ تاریخِ تفکر است که هر از چندی مهمانِ ذهنِ سرگردانی میشود و اثرش را گذاشته و نگذاشته راهی میشود.
دانه، استعارهایترین توصیف برای گزینگویه است.
دانه، حجمِ فشردهٔ حیات است که در دل خاک، منتظر استعدادی برای پذیرش آن است. (حیات و آگاهی را از یک جنس میدانم.)
حیات و آگاهیِ گزینگویه در کوتهکلامی کپسوله شده و رهسپارِ زمان گشته است. هر کجا که ذهن آمادهای بیابد، مستقر میشود، رشد میکند و منتشر میشود.
گزینگویه زایندهٔ تفکر است. سرچشمهای که خشک نمیشود.
پری است که پرواز میکند. سبکبار، آزاد و رها.
عمر گزینگویه، به درازای عمر خارپشت، از کهنسالترین جانداران این کرهٔ خاکی است. همچون خارپشت کوچک، جاندار و تدافعی است. از این رو گزینگویهها را نه به شمشیر بلکه به زره تشبیه میکنند.
ساختار حداقلی گزینگویه از آن در مقابل گذر زمانها و دورانها محافظت میکند. هر جا که محل امنی بیابد، بساط خویش را پهن میکند و چندی بعد رحل اقامت بر میچیند و میگذرد.
گزینگویه بر لبهٔ آگاهی تاب میخورد
گزینگویهها، جایی بیرون از زمان، همچون قلعههایی استوار ایستادهاند. با نگاهی به بُرّندگیِ تیغ، از ستیغِ قلهٔ دانندگی به افتادگان در پای تقدیر مینگرند.
دانای کلی که از بالا مینگرد و از چیزهایی با خبر است که ما نمیدانیم یا نمیخواهیم بدانیم یا اصلاً توان فهمیدنش را نداریم، البته در این زمان.
گزین گویهها در افق حرکت میکنند. مرزها را مشخص میکنند و به قول نیچه از ستیغ به ستیغ پرواز میکنند و راههای میانبر حکمت هستند.
و به گفته آیزایا برلین آنها که از زمان خویش جلوتراند، آنها که در منظرگاهی رفیعتر به آینده مینگرند، همانها به زبان گزینگویگی سخن میگویند. چرا که زبان پیامبرگونه و پیشگویی است. آنها که چیزهایی را میبینند و به آن آگاهند که هنوز از تیرس نگاه دیگران پنهان است.
از این رو در لبههای تاریخ، گزیدهگوهای و پیشگوهایی را میبینیم که زبانشان برای همعصران آنها و حتی شاید هنوز برای ما هم تیره باشد.
گزیدهگو هم تنها دیدهبانی است که باید پیامش را کوتاه و مختصر به ما برساند و زمانی برای توصیف و تشریح دیدنیهایش ندارند، شاید حتی اگر بتواند بگوید هم کسی آن را نمیفهمد.
انگار گزیدهگوها برای آیندگان سخن میگویند، همچون نیچه.
پیامبرانی که طلیعهداران تغییرند.
«فلسفهها میآیند و میروند، الهیات را طلوع و غروبی است، اما گزینگویهها میمانند.»
«کوتاهترین گزینگویهای که شما را به طولانیترین تفکر وادار کند، بهترین است.»
«ایجاز روح نادانی نیست؛ کم عمقی چرا.»
«گزینگویهها، راههای بینهایتی از خواندن یک گفتار متناهی و محدود هستند.»
گزینگویه قدیمیترین فرم هنرِ نوشتاری در این سیاره است. اکنون و همیشه، نظام و سبکِ تفکرِ فلسفی بوده است، نه میانبری روانی برای بصیرتهای درونی.
گزینگویهها کلامی بیفرجاماند.
خوانندهٔ گزینگویه با گنجینهٔ بیکرانی از هوش و خرد و بینش و شهود مواجه میشود، همراه با راههایی نو برای نگاه به زبان، کلمهها و نوشتن.
گزینگویه چیست؟
گزین گویه گفتار یا نوشتاری است که به اختصار یک قاعده اخلاقی یا مشاهدهای دربارهٔ جهان را بیان میکند و آن را به عنوان یک حقیقت کلی یا جهانی ارائه میدهد.
گزینگویهها اغلب (نه همیشه) کنایهدار یا فکاهی هستند و هر جایی از متون فلسفی و آثار بزرگ ادبی گرفته تا آهنگهای پاپ و گفتوگوهای روزمره به کار میروند.
گزینگویه ترکیبی است از هوشمندی و قضاوت، و موفقیت آن وابسته به میزان جسارتی است که در انحراف افکار دارد.
گزینگویه عمری به درازای تاریخ تفکر دارد. واژهٔ انگلیسی آن (aphorism) که به نظر میرسد اولین بار در قرن ۱۶ میلادی مورد استفاده قرار گرفته است، قرنها پیش برای توصیف نسخههای پزشکی بکار میرفت.
کلمه فرانسوی aphorisme و کلمه لاتین aphorismus بیانگر یک تعریف یا تحدید و یک جور جداسازی است. این واژه در سربرگ نسخههای پزشکی و زندگی سالم منسوب به بقراط ظاهر گشت. بیش از هفتاد نسخه از چنین متنهایی وجود دارد که اولین آنها یکی از پرتکرارترین منتخبها در تاریخ ادبی است «زندگی کوتاه است و هنر طولانی». دومین قطعه یا نظریهٔ درمانی در باب «کسالتهای رودهای » و دربرگیرندهٔ درمان پیشنهادی بقراط است.
افوریسم در برابر اکسیوم (اصل بدیهی) قرار دارد. در واقع ریشه افوریسم یا گزینگویه در تجربه و عادت است اما اکسیومها نیاز به اثبات علمی دارند. در طول تاریخ گزینگویهها بخش مهمی از فلسفه و ادبیات بودهاند و فلاسفهای نظیر نیچه و کیرکگارد نیز از این امکان بهره بسیاری بردهاند.
همانطور که John Gross در مقدمهٔ کتاب The Oxford Book of Aphorisms توضیح میدهد یک گزینگویه «به وضوح ویرانگرتر و براندازانهتر است.» گروس همچنین میافزاید که «واضحترین ویژگی یک گزینگویه جدای از ایجاز، عمومیت آن است. گزینگویه پیشنهادی را دربارهٔ برخی جنبههای مکرر زندگی مطرح میکند که در لفافهٔ عبارات پیچیده تا همیشه بماند و عموما قابلاجرا باشد.»
گزینگویهها خواننده را دعوت میکند تا به لایهٔ زیرین آنها نگاه کنند، آنها را زیر سوال ببرند و کاربردشان را آزمون کنند.
فرانسیس بیکن میگوید:
«گزینگویهها، دانش شکستهای را ارائه میدهند، از انسانها دعوت میکنند تا بیشتر پرسوجو کنند.»
«گزینگویهها شوکهای تیز کوچکی را از یک حقیقت فراموش شدهٔ قدیمی آزاد میکنند.»
James Geary
گزینگویهها مهمیزهایی برای عمل هستند، سیخونکی هستند تا حرکت کنیم.
این کافی نیست که تنها یکی از آنها را بخوانیم و حکیممأبانه آنها با خود زمزمه کنیم که «چقدر درست! چقدر درست!» و بعد در محافل با آنها فخرفروشی کنیم.
گزین گویهها ما را به فکر کردن، برآشفتن و برخاستن فرا میخوانند.
در گزینگویه حداکثر معنی در حداقل فرم یا سبک فشرده شده است.
گزینگویهها نمونههایی مستقل از خِردهایِ فرازمانی هستند.
من این ایده را دوست دارم که گزینگویه به نوعی بیان آرزو است تا یک ماشین کوچک برای تعریف چیزهای انتزاعی یا واقعی.
پس گزینگویه یک تکگفتارِ جدا افتاده ـ یا حداقل قابل جداسازی در میان متون دیگر است یا به گونهای در متون استدلالی دیگر جاسازی و تعبیه شده است. گزینگویه تیز است، همینطور سخت و نفوذ ناپذیر.
گزینگویه در عین حال که مستقل و در همپیچیده و مستحکم است، اما آناتومی سری آن هنوز هم قابل تشخیص است. گزینگویه ساختار خوش تعریفی دارد که در سادهترین شکل آن تقارنها و توازیها (مراعات نظیر، قرینه، تشابه، … ) را میتوان دید.
گزیدهگو یک گزارهٔ بلاغی جبری را تصور میکند که همه چیز در آن ساختاریافته است دقیقا مانند یک معادله.
این ژانر تمایل نادر و غریبی به فعل «بودن» دارد؛ در گزینگویه «الف ب است» یا بهتر از آن بنا به نیاز نویسنده و برای شگفتزده کردن خواننده «الف در واقع ب است».
«نامهٔ پیشرو بسیار طولانی است، در حقیقت به این دلیل که مجالی برای کوتاهتر کردن آن در اختیار نداشتم.»
پاسکال
«گزینگویه یک اتلاف وقت مختصر است. شعر یک اتلاف وقت کامل است. رمان یک اتلاف وقت تاریخی شگفتانگیز است.»
دن پترسون
گزینگویهها و کتابها
متنی که با گزینگویهها آراسته میشود خود را به نوعی وامدار آن میداند. متن گشودهای که به عنوان متن مادر، متنها را میزاید. این گزینگویهها به اجمال فراز و فرودها، اندیشهها، آروزها و دغدغههای نویسنده را بیان میکنند. ارتباط این جملات با کل متن، ارتباط جزء با کل است.
مانند جمله اول کتاب آنا کارنینای تولستوی:
«همهٔ خانوادههای خوشبخت مثل هم هستند، اما هر خانواده بدبخت، به راه و روش خودش بدبخت است.»
این گزینگویه کل مطلب پشت پرده این رمان است که زندگی چندین خانواده بدبخت را دنبال میکند. این گزینگویه تولستوی یک قضاوت (یا توضیح) از موضوع را در خود دارد:
اگر همهٔ خانوادههای خوشبخت شبیه هم هستند، پس خانوادههای بدبخت باید یک موضع جالب برای ادبیات باشند!
کتابهایی هم هستند که هر فصل آنها با یک گزینگویه آغاز میشود،مانند کتاب «هر بار که معنی زندگی را فهمیدم عوضش کردند» دانیل مارتین کلاین.
گزینگویه و جستار
گزینگویه با جستار مرتبط است. در حالیکه جستار هم ممکن است حاوی گزینگویه باشد.
ایجاز و نغزگویی و نصیحتآمیزی که از جنبههایِ جستارنویسی به شمار میروند و ما همه اینها را در حوزهٔ گزینگویه هم میبینیم.
«تقریبا همهٔ کتابهای گزینگویه که شهرتی کسب کردهاند آن را زنده نگهداشتهاند»
جان استورات میل
ما ترجیح میدهیم مجموعهای از گزینگویه را در کتابهای بزرگ فلسفی بینیم. نه فقط به خاطر محتوایی که همیشه کوتاه هستند، بلکه به این دلیل که گزینگویهها در اختصار جبری خود ـ مدلی از جستار تجربی و عملی هستند. جوهر همه حقایقی که روی تجربه خاصی باقی مانده است.
یک گزینگویهٔ خوب حقیقتی کلی یا رویکردی جسورانه به برخی حقایق است.
گزینگویه پیشنهاد اخلاقی نیست بلکه یک مشاهدهٔ آزمونپذیر دربارهٔ آن موضوع است.
ما گزینگویهها را به عنوان خرد رازآلود جذب نمیکنیم؛ بلکه آنها را در مقابل تجربیات خودمان میآزماییم.
«آزمون عملی یک گزینگویه اول خنده است، بعد ماندگاری.»
آزمون تجربیِ گزینگویه، اول خنده و بعد ماندگاری آن و لحن رازآلود و محرمانهای که آن را منتخب میکند، نه بدگمانی و عیبجویی آن.
گزینگویهها زنده میمانند چرا که حاوی حقیقتی انسانی هستند و از میان مرزها و عصرها به دست ما میرسند.
نه تنها در نقضگویی کوچک خود مضحکند، بلکه همچنان متقاعدکننده هستند.
پیشتر در این باره در پست گزینگویه، کوتاهترین فرم جستار نوشتهام.
گزینگویه در فیلمها، سریالها و آهنگها
از آنجا که گزینگویه میتواند درام یا حادثه را پیش ببرد و یک ایده بزرگ را مختصرا برساند بسیاری از کنایه آمیزترین ونقلکردنیترین لحظههای فیلمها شامل گزینگویههاست.
گاهی هم سریالهایی را میبینیم که درمییابیم همه داستانهای آن فقط از روی یک جمله که از زبان شخصیت اصلی آن گفته میشود ساخته شده و علتالعلل داستان بوده است.
تکه کلامهایی که از آهنگها در خاطر میمانند هم که دیگر جای خود را دارند.
گزینگویهها و زمینه
اگر هنگام خواندن گزینگویهها، نامِ نویسنده یا گویندهٔ آنها را بدانیم و با آنها آشنا باشیم، در نحوهٔ خوانش و برداشت ما از گزینگویهها موثر خواهد بود.
گزیدهنویسهایی هستند که دربارهٔ موضوعات کلی و از جنس دغدغههای انسانی و همهزمانی مینویسند. خواندن گزینگویههای آنها به هیچ پیشزمینهٔ دانشی یا فرهنگی خاصی نیاز ندارد و هر خوانندهای، خود را مخاطب این نوع گزینگویهها میپندارد. مانند گزینگویههای نیچه، کنفسیوس، …
اما برخی از گزینگویهها وابسته به دانش زمینهای خاصی هستند که خواننده تنها در صورت آشنایی با موضوع یا نویسندهٔ مورد نظر، امکان ارتباط بر قرار کردن با آن را پیدا میکند یا حداقل میتواند معنا و مفهوم دیگری برای آن بیابد. مانند گزینگویههای ویتگنشتاین در حوزهٔ ذهن و زبان. یا گزینگویههای نسیم طالب در حوزه تخصصی او. یا حتی لطیفهها و اصطلاحهایی که در رشتههای تخصصی مانند کامیپوتر و برنامه نویسی یا پزشکی رواج مییابد.
چرا نویسندهها باید گزینگویه بنویسند؟
همانطور که در مثالی که از آنا کارنینای تولستوی گفتیم، گزینگویهها میتوانند به عنوان جملات ابتدایی رمان یا کتاب به کار روند، چرا که گزینگویهها ایدههایی بزرگ را در کلمات نسبتا کمی بیان میکنند.
به عبارت دیگر گزینگویهها قلاب میکنند.
البته کارکرد گزینگویهها به عنوان درونمایهٔ متن هم مناسب است. صرف نظر از اینکه کجا در متن ظاهر شوند، نویسندهها از گزینگویه برای بیان هوشمندانه و مختصرِ اظهار نظرهای فلسفی خود استفاده میکنند.
از آنجا که گزینگویهها عبارات کوتاهی هستند که اندیشههای بزرگی را برمیانگیزانند، نویسندهها اغلب از آنها برای نوشتنِ پیشنویسِ سریع یا تمِ مرکزی یک کار استفاده میکنند. برای مثال آغاز آنا کارنینا با گزینگویهٔ معروف تولستوی، تمی را معرفی میکند که او در سراسر رمانش دنبال خواهد کرد.
گزینگویهها از متون ادبی، سیاسی، فلسفی و مذهبی مشهور اغلب تکرار و پذیرفته میشوند.
به این منظور نویسندهها گاهی از یک گزینگویه منسوب به نویسنده دیگر برای تلمیح یا تحقیر ایدههای آن نویسنده استفاده میکنند.
گزینگویهها، کاتالیستی برای بهتر نوشتن و عمیقتر اندیشیدن
James Lough تعریف خودش را از گزینگویه دارد:
«یک پنچرهٔ کوچک رو به یک منظرهٔ بزرگ.»
نویسندگان مختلف پنجرههای کوچک بیشماری را به سوی جایی که هستیم و جایی که بودهایم و جایی که میخواهیم برویم گشودهاند.
زمان میماند، ما میرویم.
گزینگویه نوع خیلی قدیمی نوشتن است. پیشینه آن برمیگردد به ضربالمثل یا گفتار حکیمانهٔ کتاب مقدس عبری و سوتراهای هندو که دستورالعملهای روحانی از قرنهای پیش از میلاد هستند.
انسانهای باستان وقت آزاد زیادی داشتند.
اقوام شکارچی به سختی ۲۰ ساعت در هفته کار میکردند و کشاورزان اولیه تمام فصلها را برای اندیشیدن به سوالهای بزرگ وقت داشتند: زندگی خوب چیست؟ ما چرا این جا هستیم؟
همینجا بود که گزینگویهها متولد شدند. اما با این همه وقتی که در اختیار داشتند چرا بیشتر روی خم کردن حرفهایشان به اندازهٔ یک دیوارنوشته متمرکز شدند؟
انسانهای باستان فهمیده بودند که بیشتر مخاطبانشان با اینکه زمان زیادی داشتند از تحصیلات ضعیفی برخوردارند و به ندرت باسوادند. از همین رو بهتر بود اظهارنظرشان خلاصه و جمعوجور باشد. زندگی کوتاه بود. باستانیها این را میدانستند و بنابراین خِرد را به تیزترین لبهٔ آن سائیدند.
چنین سیاستی امروز برای ما هم میتواند کارگشا باشد اما به دلایل متفاوتی. آدمها خیلی بیشتر تحصیلات دارند، با یک سواد جهانی ۸۴ درصدی، رسانههای ارتباطی که به صورت قارچگونه بیپایان به نظر میرسند. اما نیاز ما به بینشهای اساسی تا ابد ضروری است. در حالی که بیشتر ما دیگر توسط ببرهای میان درختان و دشمنانی از آن سوی تپهها احاطه نشدهایم، اما از کمبود دیگری رنج میبریم: زمان.
زمان ما توسط امواج جز و مد کشندگی چیزهای بیاهمیت، صدها ایمیل در روز، تبلیغات، لیست کارها و…به مخاطره افتاده است که هر کدام آگاهی مداوم و متمرکز ما را به بیراهه میبرد.
تی اس الیوت میگوید: « ما از حواسپرتی با حواسپرتی منحرف شدهایم.»
این جریانِ غیرِمداومِ اطلاعات میتواند منکوب کننده باشد. همچنین میتواند روی خرد و دانش ما هم اثر بگذارد.
اینترنت دستاوردهای فرهنگی ما به عنوان تفکر عمیق، تامل، بصیرت اصیل و مهارتهای زبانی را نابود کرده است آن هم با واژه کلی به شدت گسترده: محتوا.
چرندیاتی که میان عکسها میپاشیم. نتیجه؟ ما کتاب را سرسری میخوانیم، سریع ورق میزنیم، به جای اینکه جذب کنیم، بیشتر خودمان را میگستریم و شاخه شاخه میشویم. لاغر و و کم عمق و سطحی رشد میکنیم. سوفوکل و شکسپیر میخوانیم، اما به همان شیوه نظر انداختن به یک توییت یا پیام متنی. میخوانیم اما متن را به دنبال جان کلام یا لب مطلب ناشکیبا اسکن میکنیم و پیش میرویم. اما نمیتوان شکسیپر را سرسری خواند!
به عنوان سازشی با عصر شلوغمان، به گزینگویهها برگشتیم که فکرها، بینشها و بازی با لغات را متراکم میکند. اما اجازه ندهید راحتی آن شما را گول بزند برخی گزینگویهها کمتر شیرین و بیشتر تلخ و گزنده هستند.
همانطور که James Geary میگوید: گزینگویه «باید پیجوتابی داشته باشد.» یا اِلمانی از شگفتی. یک گزینگویهٔ خوب ما را فریب میدهد ،اول ما را به شمال میکشد و فورا به جنوب منحرف میکند با اشارهای ما را به سوی خود میکشد. بعد مانند قالیچهای کوچک و زیبا، خودش را از زیر پای شما زود بیرون میکشد و شما نمیتوانید از نزدیک آن را امتحان کنید. یک گزینگویه قوی اغوا میکند، غافلگیر میکند و شما را در خود فرو میبرد.
گزینگویه زبان را میتراشد و خرد می کند تا به معما یا جانِ سخن مورد نظرش برسد. برای مثال گوشه و کنایه، طعنه و واژگونی از فوتوفنهای گزینگویه است: یک جملهٔ تک خطی به دو جمله غیر منتظره و پیشبینینشده دو برابر می شود.
«من می توانم هر چیزی را تاب بیاورم به جزوسوسه را.»
اسکار وایلد
«دوستی ما را به بند می کشد، آزادی ما را تبعید میکند.»
استنلی
«ایجاز روح ذکاوت است.»
شکسپیر
جایی که کتابهای بزرگ به ما یادآوری میکنند که کار فهمیدن چقدر میتواند دشوار باشد. گزینگویهها به ما یادآوری میکنند که چقدر کم باید بدانیم تا به آنجا برسیم.
حکمتها میبینند آنچه را که سیستمها نمیتوانند ببینند.
نمیدانم اشتیاق به تولید گزینگویه راهی برای فرونشاندن عطش تولید زیادی کلمههاست؛ یا برعکس برافروختن عطش بیشتر نوشتن؟
پستهای مرتبط:
هنر از دسترفته گزیدهگویی و گزیدهخوانی
گزینگویه، کوتاهترین فرم جستار
بجا، از “دانه” نام بردید. بله “یوسفِ معنی” را از چاهِ پراکندگی! بِدر آوردید. بله، با تراکمِ متراکم، بصواب حدیثِ موجزِ دانه گفتید.
بله، نیازی به تاییدِ این بنده ندارید، پس،
تمامِ هستیِ هستنده ، در هسته یِ آنست. و دانه، هسته است مثلِ الف بودنِ الف.
• میم کاف🤚🏻
ممنون از توجه شما
شاد و سلامت باشید.