سرندیپیتی این واژهٔ ناب و دوستداشتنی!
وقتی دربارهٔ پست بهترین فیلمها دربارهٔ کتابها جستجو میکردم به فیلمی با عنوان سرندیپیتی برخوردم. فیلم را قبلا دیده بودم اما شاید چون معنای این کلمه را نمیدانستم اینقدر توجهام را جلب نکرده بود.
هنوز از لطافت معنایی این واژه سرشارم و در هوای این واژه نفس میکشم، به گمانم از همین رو گهگداری این کلمه به زندگیام سرک میکشد و زیباییهایی اتفاقی سر راهم سبز میشوند.
برخی از این واژههای سحرانگیز را در پست پرسه در حوالی کلمات آوردهام.
بعدتر که فهمیدم سرندپیتی یک کلمه فارسی است بیشتر شگفتزده شدم و سرندپیتیوار در وادی سرندیپ به گشتوگذار پرداختم و دریافتم که این سرزمین وسعتی بیش از تخیل من دارد.
شما را به یک تور ویژه به سرزمین جادویی سرندیپ دعوت میکنم.
همراه من بمانید…
نوستالژی سرندیپیتی
«سرندیپیتی، هیولای صورتی» (Serendipity the Pink Dragon) یک مجموعه کارتونی ۲۶ قسمتی ژاپنی است که در سال ۱۹۸۳ بر اساس کتابی به نام «سرندیپیتی» نوشته استفان کاسگروو ساخته شده است. این مجموعه ماجرای پسری را روایت میکند که پس از غرقشدن کشتیاش به جزیرهٔ بورا بورا پناه برده و در آن جزیره با تخم صورتی رنگ یک اژدهای صورتی (سرندیپیتی) برخورد میکند. سریال ماجراهای این دو را در جزیرهٔ ناشناخته مورد بررسی قرار میدهد.
معنا و منشا سرندیپیتی
اما واژه «سرندیپیتی» به چه معناست و از کجا سرچشمه گرفته است؟ سرندیپیتی (Serendipity) به یافته یا دستآوردی اتفاقی و البته مفید و مثبتی گفته میشود که جوینده به دنبالش نبوده و به صورت جانبی و اتفاقی بدست آمده است. درست مانند کشف موجود خوب و مفیدی چون هیولای صورتی در جزیرهای متروک توسط پسرک قهرمان داستان.
پس تا اینجای کار انتخاب نام سرندیپیتی برای آن هیولای صورتی توسط نویسنده انگلیسی کتاب کاری هوشمندانه بوده است. اما این واژه چه ارتباطی به زبان فارسی دارد؟
کلمه سرندیپیتی از یک داستان ایرانی به نام «سه شاهزاده از سرندیپ» گرفته شده، که موسیقیدان و شاعر امیر خسرو دهلوی در سال ۱۳۰۲ آن را نوشته است. در این داستان جعفرشاه، پادشاهفیلسوفِ سرندیپ که میخواست سه پسرش بهترین تحصیلات را در سرزمینش کسب کنند، معتقد بود که یادگیری کتابی و مکتبی باید با تجربیات جهان واقعی تکمیل شود. از این رو دستور داد که آنها سوار بر اسب به سوی ناشناختهها بروند. شاهزادهها این فرصت را قاپیدند و اوقات لذتبخشی را به تفرج و تجربه سپری کردند.
بعد از سالهای بسیار هوراس والپول یک مورخ جوان برای دوستش دربارهٔ این افسانه نامهای نوشت و کلمه سرندیپیتی را بهکار برد تا این مهارت یعنی ترکیب کشف و ذکاوت و زیرکی را توصیف کند. دانستن ریشهٔ این کلمه برای درک آن به عنوان یک مهارت لازم و مهم است.
سرندیپیتی از منشا «سرندیپ» در زبان فارسی وارد انگلیسی شده است. «سرندیپ» در زبان فارسی قدیم نام سیلان (سریلانکای امروزی – سیلان ناحیهای در شبهجزیره هند که به چایاش بسیار معروف است) بوده است.
اولین بار هوراس والپول (۱۷۱۷-۱۷۹۷) نویسنده انگلیسی در سال ۱۷۵۴ میلادی در نامهای خطاب به دوستش در فلورانس از این کلمه استفاده کرد و مینویسد که این واژه را با تکیه بر افسانه ایرانی «سه شاهزاده سرندیپ» (اثر نویسنده پارسیگوی امیرخسرو دهلوی) نوشته است، داستانی که قهرمانانش دائماً چیزهایی کشف میکنند که به دنبالش نبودهاند.
این واژه در سال ۲۰۰۴ توسط یک شرکت ترجمه بریتانیایی به عنوان یکی از ده واژه انگلیسی با ترجمه بسیار سخت انتخاب شده است. نکتهی دیگر اینکه این واژه در علوم نیز موارد کاربرد دارد. بسیاری از کشفیات علمی چون پنیسیلین، وایاگرا، تفلون، اشعه ایکس و … به نوعی «سرندیپیتی» بودهاند!
جالب آنکه واژههای مرتبط دیگری نیز توسط ویلیام بوید در همین راستا پیشنهاد شده است. مثلا واژه زمبلانیتی (به انگلیسی: Zemblanity) برای اولینبار به عنوان متضاد واژه «سرندیپیتی» به کار برده شده است که به معنی دست پیدا کردن به یافتههای منفی قابل انتظار میباشد. این واژه برگرفته از نام نوایا زملیا جزیرهای در شمال شرق روسیه میباشد که به دلیل سرمای شدید و زمینگیر کردن کاشفان راههای دریایی شمال به شمال شرق مشهور است.
واژه دیگر بهرامدیپیتی (به انگلیسی: Bahramdipity) است که برگرفته از نام و شخصیت بهرام گور در داستان سه شاهزاده سرندیپ است. آنطور که در این داستان بیان شده، این واژه به معنی از بین بردن رویدادها و یافتههای سرندیپیتیایی توسط افراد صاحب قدرت است.
واژهنامه آکسفورد سرندیپیتی را اینطور تعریف میکند «توانایی خوشحال کردن و کشفهای غیرمنتظره و اتفاقی». سرندیپیتی نقش مهمی در زمینههای مختلف تحقیقاتی دارد، اما تنها در شرایط خاصی عمل میکند.
یک نمونه از کشفهای بزرگی که از سر شانس و سرندیپیتی رخ داده است، کشف پنیسیلین توسط الکساندر فلمینگ در سال ۱۹۲۸ بود.
«طبیعت پنیسیلین را ساخت، من فقط آن را یافتم؛ گاهی کسی چیزی را مییابد که در پیاش نیست.»
سرندیپیتی هنوز نقش مهمی در اکتشافات و ابداعات ایفا میکند. سرندیپتی تجلی الهام، بودن در مکان درست و در زمان درست است. البته برخی دخالت جادویی خاص،تقدیر یا مداخلهای فرا طبیعی را هم رد نمیکنند.
«جزر و مدی در کسبوکار مردان وجود دارد که در سیلها رخ میدهد و آنها را به سوی آینده پیش میبرد.»
شکسپیر در نمایشنامه ژولیوس سزار
شاید بهترین راه برای جمعبندی این پدیده این جمله از Julius Comroe باشد:
«سرندیپیتی پریدن در کوهی از علف خشک برای یافتن یک سوزن، و بیرون آمدن با دختر مزرعهدار است.»
سرندیپیتی تنها شانس نیست!
برخی بر این باورند که سرندیپیتی بارقهای جاودیی است که تنها از روی شانس روی میدهد، لحظهای از زمان که قابلپیشبینی نیست. اما این فقط بخشی از سرندیپیتی است.
سرندپیتی ترکیبی از شانس رخداد است همراه با دانشی اکتسابی؛ رخدادی که فرصت خلق میکند.
بنابراین سرندیپیتی یک قابلیت (توانایی) است و از این رو باید پرورش یابد تا هدفش و احتمال وقوع آن تقویت گردد.
سرندیپیتی یک توانایی است که شانس را قدرتمند میکند: یک فضیلت رهنمود یافته در معیت بخت و اقبال.
جعفر شاه فهمید که دانش، هنگامی که با تجربه همراه شود، میتواند چیزهای فوقالعادهای خلق کند. رهبران خلاق با این بینش شهودی آشنا هستند ـ که رابطه نزدیکی با حرفهای بودن در شرایط ابهام دارد، آنهم در حالی که در جستجوی الهام هستند.
به نظر میرسد آنچه که در ترجمه این کلمه از دست رفته است، زیرکی و فراستی است که در این کشفها دخیل است. سرندیپیتی واژهای است که ریشه در جستجوگری، هوشیار بودن، عاقل و دانا بودن، تیز هوشی و با فراست بودن دارد.
من گمان دارم که شانس فقط یک عنصر تصادفی است، از این رو میخواهم به روی دیگر سکه شانس سرندپیتی نگاهی بیاندازم:
شانس به ذهن آماده التفات دارد.
لویی پاستور
آنچه ما به دنبالش هستیم آمادهسازی است. کاری که ما باید از قبل انجام دهیم تا سرندپیتی رخ دهد. اما برای استادی در این قابلیت چه گامهایی باید برداریم؟
آیا میتوان این شانسهای مفید و اتفاقات شاد را افزایش داد؟
آیا میتوان به سرندیپیتی شتاب داد؟
«دانههای اکتشافهای بزرگ همواره پیرامون ما غوطهورند، اما تنها در ذهنهایی که به خوبی آمادهٔ دریافت آنها هستند، ریشه میدوانند.»
Joseph Henry
یاد فیلم «تلقین» (inception) افتادم.
نیاز حیاتی
کنجکاوی کافی نیست ـ یک حرفهای ابتدا باید «نیازی» داشته باشد. سرندپیتی موقعیت فرخندهای است که شخص به صورت فعال در جستجوی آن بوده است.
هنگامی که یک نیاز شکل گرفت، ذهن برای یافتن خروجی مطلوب شروع به کار میکند تا افکار پیچیده را به ایدههای واضح تبدیل کند و افکار ساده را به ایدههای پیچیده. و بنابراین هر مشاهده به تولید ایدههای جدید منجر میشود. خلاقیت، مقدمهٔ نوآوری است.
هرگز اشتیاق و هدفتان را از دست ندهید ـ این دو جرقهٔ سرندیپیتی را روشن میکنند.
در معرض تجربیات دست اول قرار بگیرد.
سرندیپیتی از واریاسیون (گوناگونی)، تغییر و فراریت در جهان بیرونی سود میبرد، تا رویدادهای غیرمنتظرهای را فراهم کند که ایدههایی را در ذهن جستجوگران ماهر به راه بیاندازد. این استراتژی با قانون احتمالات کار میکند. در معرض برخوردهای تصادفی قرار گرفتن، بیهدف تماشا کردن، پشت سر کسی راه رفتن، استراق سمع اتفاقی گفتگوی دیگران، مواجه با شانس را ممکن میکند. یک روتین برای رویارویی با سرندیپیتی خلق کنید. یادگیری مادامالعمر را فراموش نکنید. هفتهای دو مقاله دربارهٔ موضوعاتی خارج از دانش و حوزه تخصصی خودتان مطالعه کنید. یک مهارت جدید یاد بگیرید. خودتان را به شکلهای مختلف در هنر غوطهور کنید. کارگاههای گوناگون شرکت کنید. گاهی به طبیعت بروید. بدانید که ابهام ترس ندارد.
توجه کردن
توجه کردن اولین قدم واقعی رو به جلو است که این لحظه را مهم میکند. هزاران چیز مختلف که در روز بر ما میگذرد بدون اینکه به آنها توجه کرده باشیم. برای اینکه چیزی علاقهٔ ما را به خود جذب کند باید از قبل یک شاهکار باشد. این کمک میکند تا روی آنچه رخ داده متمرکز شویم. میفهمید که از گوشهٔ چشم شما چه چیزی جالب است. میایستید، توجه میکنید و فکرتان را یادداشت میکنید.
یافتهها و یادگیریهای خود را ثبت کنید تا ذهن سرندیپیتییاب خود را تربیت کنید. تحقیقات بسیاری درباره تاثیرات نوشتنِ بازتابها و ایدهها با دست صورت گرفته است است. در جهانی پر از حواسپرتیها و اعلانها و اخطارها و اطلاعیهها این متد اکتشاف در معرض خطر است، پس این مولفهٔ حیاتی را تقویت کنید.
برای آگاه شدن از مزایای نوشتن با دست به مقالهٔ من دستنویس یا ماشیننویس؟ در سایت مدرسه نویسندگی مراجعه کنید.
دربارهٔ رابطهٔ نوشتن و توجه هم میتوانید در پست نوشتن و مدیریت توجه بخوانید.
فرصت ها را بقاپید!
همهٔ ما با اتفاقات تصادفی مواجه شدهایم. برای همهٔ ما درونبینی، بینش خلاق و شانس رخ داده است. اما شانس فقط به آنهایی روی خوش نشان میدهد که فرصتها را میقاپند و عمل میکنند. هنگام عمل است که شما ریسک احمق به نظر رسیدن را به جان میخرید. چرا که اگر ایدهٔ شما درست از کار در نیاید شما تبدیل به آماتوری میشوید که کارهای جالبی میکند. اما با یک چرخش اساسی در باور ما خیلی چیزها تغییر میکند چرا که
«آخر سر ما بیشتر از شانسهایی که به آنها توجه نکردهایم حسرت میخوریم تا اشتباههایی که کردهایم.»
سرندیپیتی در دستان یک نابغه شروع به رخ دادن میکند. یک نابغه اینجا کسی است که میداند از ابزارها چطور استفاده کند.
تنها ذهنهای آماده شانس گفتن «چه جالب!» را هستند که هنگام رخ نشان دادن شانس خواهند داشت.
یاد بگیرید که چطور تعادل میان استراتژی و سرندیپیتی را بپذیرید.
سرندپیتی فقط شانس نیست!
«سرندیپیتی هنگامی است که شما چیزهایی را پیدا میکنید که به دنبالش نبودهاید، چرا که یافتن آنچه در پیاش هستید کار بسیار سختی است.»
Erin McKean
سرندیپیتی و همزمانی
همزمانی چشمکی از جهانی دیگر است.
رویدادهایی همزمانی (synchronicity) به نظر میرسد که به طور قابل ملاحظهای به یکدیگر مرتبطند اما هیچ رابطه منطقی (طبیعی یا علتومعلولی) قابلتشخیصی ندارند. همین همزمانی را به شدت گیجکننده میکند.
سرندیپیتی زمانی رخ میدهد که فرایندهای موازی و افراد مختلف یکجا جمع شده باشند آن هم در مکان درست و در زمان درست.
تمایز میان سرندیپینی و همزمانی مربوط به زمان است. در همزمانی یک شناخت فوری (بازشناسایی بلادرنگ) از «همرویدادیهای معنیدار دو رخداد که از نظر زمانی نزدیک به هم رخ دادهاند» مطرح است. هر چند تا وقتی که پیامدهای رخدادها ارزشیابی نشوند نمیتوان در مورد سرندیپیتی بودن یا نبودن آنها اظهار نظر نمود.
همزمانی میتواند تبدیل به سرندیپیتی شود در صورتی که اثرات رویداهای همزمان دارای اهمیتِ (معنادار) مثبت بزرگی در طول زمان باشد. هر چند سرندیپیتی میتواند ناشی از رویدادهایی باشد که همزمان نباشند.
پدیدهٔ همزمانی را کارل گوستاو یونگ وارد ادبیات روانشناسی کرد. میتوانید در کتاب «کشف حکمت اتفاقات» اثر رابرت اچ. هوپک در اینباره بیشتر بخوانید.
سرندیپیتی و تصادم
تصادم(collision) و تضاد به رویاروییهای تصادفیای گفته میشود که خروجیهای جدیدی تولید میکند.
سرندپیتی برای رخ دادن نیاز دارد تا چگالی افراد بالا رود. بنابراین به یک سطح مشخصی از مهندسی اجتماعی نیاز دارد تا آن کولیژنها به صورت طبیعی رخ بدهند.
استیون جانسن در کتابش «ایدههای خوب از کجا میآیند»، ابداعات بزرگ عصر حاضر را موشکافی و تشریح میکند و بررسی میکند که چگونه آنها از طریق فرایندهای موازی و مردمی که در مکان درست و زمان درست گرد هم آمدهاند، به نتیجه رسیدهاند و اینکه چطور «بهترین ایدهها بر مبنای ایدهها و اختراعات دیگران به دست میآید.»
پس با دست یافتن به چگالی مورد نیاز در جایی که از سطح گزینشی از مهندسی اجتماعی برخوردار باشد میتوان شاهد این بود که آدمها و ایدهها با هم تصادم کنند و منافع بیشتری برای آن جمع به ثمر برسد.
«سرندیپیتی برای شما رخ نمیدهد، بلکه به خاطرِ شما رخ میدهد.»
الکسیس اوهانیان
سرندیپیتی و بهرهوری
مسلما عادت کردن به یک روتین ثابت به منظور افزایش بهرهوری(productivity) عالی است، اما هنوز هم سرندیپیتی به ما کمک میکند تا باتریهای خلاقیت خود را شارژ کنیم. با ملاقات افراد الهامبخش، با بیرون رفتن از منطقهٔ امن خود، با اینکه همیشه هم همه چیز را پیشبینی نکنیم و گاهی هم بعضی چیزها خارج از کنترل ما باشد.
به ماجراجویی بپردازیم، تصمیمات فوری بگیریم و به ملاقاتهای تصادفی برویم.
مساله اصلی تعادل ایجاد کردن میان سرندیپتی و بهرهوری است.
سرندیپیتی در آغوش گرفتن چیزهای تازه و نو است.
دنبالکردن روتین مانند داشتن یک لنگر برای بهرهوری است و سرندیپتی جرات رفتن به دور دستها است.
خوششانس بودن، همان سخت کار کردن است.
ایده کلی این است: اگر شما خودتان را در موقعیتهای زیادی قرار دهید که بتوانید به شانس دست پیدا کنید ـ مانند خریدن یک بسته بلیط بختآزمایی ـ احتمالا بخت و اقبال هم به سراغتان خواهد آمد.
اگر دائما از بودن در موقعیتهایی که میتوانست شما را خوشاقبال کند دوری کنید هرگز شانس نمیآورید.
این وضعیت در واقعیت به نحوهٔ رفتار شما که وابسته به زمینه خواهد بود ترجمه خواهد شد.
سرندیپیتی در دیگر حوزهها هم کاربرد دارد.
سرندیپیتی در بازاریابی
رد پای سرندیپیتی را میتوان در ایدههایی مانند surprise me در فروشگاههای کتاب یا موسیقی دید. کتاب یا سیدی موسیقی را بدون اینکه عنوان آن مشخص باشد کادو پیچ میکنند و مشتری ندانسته محصولی را انتخاب میکند. یا سایتی مانند تد که با انتخاب یک سخنرانی تصادفی شما را به چیزی نو و ناشناخته و خارج از حوزهٔ علائقِ اعلام شدهٔ خودتان هدایت میکند.
سرندیپیتی در مسافرت و گردشگری را میتوان به شیوهٔ سفر به جاهایی که از قبل برنامهریزی نشده یا مسیرهای پیادهروی و پرسهزنی در خیابانها و کوچهها و مواجه شدن با تازههای خوشایند تفسیر نمود.
عاشقان کتاب هم میتوانند همچون عاشقان خرید، به پرسهگردی در کتابفروشیها و کتابخانهها بپردازند و از انتخابهای چشمبسته و بیهدف خود شگفتزده شوند. راستی کتابفروشیهای دستدوم و قدیمی را فراموش نکنید.
طرفداران کلمه و نویسندگی هم میتوانند با کلمهبازی با یک لغتنامه، یا یک کتاب یا دیوان شعر قدیمی به دنبال ایدههای جدید و ناب برای نوشتن بگردند و در جذبهٔ آن لختی چرخ بزنند.
با کمی جستجو در وب میتوان ایدهٔ سرندیپیتی را در یادگیری سرندیپیتی، طراحی سرندیپیتی، موتورها یا ماشینهای سرندیپیتی و حتی مدیریت سرندیپیتی دید.
چه نوع رفتارهایی میتواند احتمال وقوع سرندیپیتی را بالا ببرد؟
تکینکهای طراحی سرندیپیتی همان فعالیتهای خارقالعادهای هستند که احتمال رخداد لحظات معنادار را تسریع و مهندسی میکند:
- رویدادها، کنفرانسها و ملاقاتها
به کنفرانسهای پیش رو که به آن علاقهمند هستید بروید.
افرادی را پیدا کنید که سرگرمیهای مشابهی با آنها دارید و با آنها ملاقات کنید.
به سخنرانیها و مراسم امضای کتابها بروید.
به تئاتر و کنسرت بروید، جایی که بخندید و فکر کنید.
ملاقات با آدمهای جدید را با روی باز بپذیرید، خصوصا آنهایی که همیشه خوش شانس هستند. حتی اگر به نظر خیلی کمک کننده به نظر نرسند که شما در آن لحظه در حال انجام کار درستی هستید.
شانس تقریبا هیچ گاه امری واضح و آشکار نیست. با مردم مهربان باشید. تمام مدت روز در دفترتان به تنهایی کار نکنید.
زمانی از روز را در کافی شاپ بگذرانید . با پنج آدم جدید صحبت کنید. اگر خجالتی هستید با کمتر شروع کنید.
پیگیر آدمهایی که ملاقات میکنید باشید و دنبال فرصتهای احتمالی بعدی را که با این آدمها بیشتر خواهد بود بگردید.
- یادگیری مهارتهای جدید
چیزهای چدید یاد بگیرید: نقاشی، یوگا، طراحی، برنامهنویسی
مهارتهای سینرژیکی که میتوانید با دوستانتان یادبگیرید.
یادگیری یک زبان یا ساز جدید، کاردستی، باغبانی، تعمیر ماشین، تعمیرات منزل.
یادگیری چیز چدید مغز شما را تحریک میکند و شما را در معرض شانس بیشتری قرار خواهد داد.
- ماجراجوییهای فیزیکی را فراموش نکنید.
پرواز، ژیمناستیک، موتور سواری…
- خیلی زیاد روی یک چیز یا یک رویکرد متمرکز نشوید.
- خلاق باشید.
حداقل زمانی را برای رویکردهای دیگر برای کاری که انجام میدهید تخصیص دهید.
- از موتورهای سرندیپیتی استفاده کنید.
یعنی توئیتر، وبلاگها و همه رسانههای اجتماعی که مردم در آن حرف میزنند. اگر از همه اینها به عنوان موتور جستجوی سرندیپیتی استفاده کنید و چیزهایی که میشود را با هم ترکیب کنید تا به جای دست و پا زدن زیر دست و پا، روی قلهها پا بگذارید.
- ایدهها را به اشتراک بگذارید تا موتورهای جستجوی سرندیپیتی زمینهای سرشار از فرصتها را برای شما خلق کنند.
- سفت و سخت به ایدههایتان نچسبید. انعطافپذیر باشید.
- به دیگران کمک کنید تا سرندیپیتی را تجربه کنند. آنها را به یک فنجان قهوه، چای یا شام غیر منتظره دعوت کنید.
- در معرفی کردنها خوب عمل کنید. معرفی خوب و درخوری درباره آدمهای خوب اطرافتان داشتهباشید. معرفیکردن درست خودش یک هنر است.
سعی کنید سرندپیتی را درون زندگی خودتان طراحی کنید.
پستهای مرتبط:
بسیار شیرین و دلنشین…
حس خوبی که شما تجسم اش کرده بودین را لمس کردم.
یاد یک استادی افتادم که می گفت:
قانون این دنیا این است، وقتی به دنبالش میری قطعا پیداش میکنی. مگه میشه غیر ازین اتفاق بیفته؟
خدا قوت بخاطر این نوشته پرارزش
چه عالی
ممنون که از این حس خوب برایم گفتید.
امیدوارم سرندیپیتی زیبا، خیلی زیاد و زود به زود به زندگی شما سربزند!
عالی بود طاهره ی عزیز 🍎💎🥰
متشکرم
به امید روزهای پر از سرندیپیتی.
کار خود گر به خدا باز گذاری حافظ
ای بسا عیش که با “بخت خداداده” کنی- غزل ۴۸۱
بخت خداداده معنی دیگری برای سرندیپیتی بیان شده که رد پایش در شعر حافظ در قرن هفتم پیدا شد. این هم راه دیگر در معرض قرار گرفتن سرندیپیتی، که همانا توکل است.
بسیار توضیحات خوبی در مورد با سرندیپیتی ارائه کردید من بهره بردم و سپاسگزارم
سلام ،بانو طاهره ،بی نهایت لذت بردم پاراگراف هایی را یادداشت خواهم کردم که بارها و بارها رجوع کنم ،اگر تمایل داشتید لطفا کتاب علائم ستاره ای از لیندا گودمن ،ترجمه فریده مهدوی دامغانی را بخوانید ،با این ذوق و قدرت درک فرایافت بی نظیر شما ،قلم شیوای شما ،برایتان لذت بخش خواهد بود . عشق خداوندی همواره همراهتان باد .
سلام دوست عزیز
ممنون از مهر و محبت شما.
خوشحالم که این مطلب برای شما مفید بوده.
شاد و سلامت باشید.
الکساندر فلمینگ ۱۹۲۸
از حسن توجه شما سپاسگزارم.
اصلاح شد.
بسیار مطلب خوبی نوشتید 🙂
به دنبال ریشه های فارسی Serendipity در گوگل غرق بودم که به مطلب شما برخوردم.
بنده قلم شما را ندارم که شیوا بنویسم اما حیفم آمد باتوجه به زمانی که سرکارتان برای نوشتن این مطلب مهم گذاشتید نوشتهتان را پس از خواندن آن بدون اشتراک گذاری دیدگاه خودم ترک کنم:
از آنجایی که مغز برای من شگفت آور ترین موجودیت ممکنه میباشد-طبعا پرسپکتیو من هم نگاهش از این لنز میباشد-حتی برای سرندیپیتی :))
خانم باربارا اوکلی-استادم-در کورسرا
برای نشان دادن اهمیت قطعهبندی مطالب Chunking و بکارگیری آنها در مود یادگیری از این اصطلاح استفاده کرد:
Law of the Serendipity
“Lady Luck favors the one who tries”
جوانتر و خامتر که بودم شعارم این بود که پراگماتیسم اصل تشخیص سره از ناسره-اصلِ فهمِ شدنیها از ناشدنیهای ممکن یا محتمل و خلاصه میزانی برای “انجام” است، شعارم این بود “I’m the one who tries”
امروزه روز هم میبینم آنقدر هم بیراهه نرفتهام و شواهد علمی هم خیلی بر من نیستند که گاها با منند.
گویا ما در مغزمان مکانیسمی داریم برای مدلسازی از جهان خارج از جمجمه، که اتفاقا دادههای ورودی آن در حافظهی “در حال کار” یا به تعبیری همان – RAM محدود – دارای ۴حفره میباشد و ما برای یادگیری بهتر میبایستی که این ۴حفره را بهینه مصرف کرده و از همینرو اصطلاحا خرده خرده کردن مطالب(chunking) و فید کردن حافظه با آن به بهینگی، کمک شایانی خواهد کرد. اینکه چرا با این مقدمه شروع کردم دلیلش اینست که شگفتی مغز – بنامیم خلاقیت – در ایناست که نیازی نیست ما برایش تصمیمگیری کنیم که چهچیز را با چه ترکیب کند تا به محصولی برسد – بلکه وظیفهی ممکن ما ایناست که آنرا با مواردی مفید فید کنیم و مابقی ماجرا به عهده ساختار مدلسازی و ترکیببندی(اتصالات سیناپسی) و بازآوریِ خودش میباشد که چه را به چه وصل کند تا چه محصولی را درو کنیم.
پرگوییام تمام شد-فقط ماند-نقش سرندیپیتی در یادگیری و داشتن مغزی بهینه تر
نتیجه گیری من ایناست که: اگر خوراکدهی مغزمان را کنترل کرده و بهدرستی خوراک را واردش کنیم – ما که خواه/ناخواه، سرندیپیتی خواهیم داشت اما “گندم زگندم بروید، جو ز جو” – فکر میکنم اگر فید کردن مطالبمان بر حجم انبوه و مرتبط با -“آن چیز که در جستن آنیم، آنیم” – باشد…. سرشار از سرندیپیتیهایی خوب خواهیم شد.
با احترام
علیرضا
بسیار زیبا و استادانه
لذت بردم
و یاد گرفتم
سرندیپیتی همراه همیشگی تان باد
ممنون از شما
خوشحالم که برایتان مفید بوده
سلام خدا قوت
عالی بود
برای اولین بار بود که بطور جدی با این موضوع روبرو میشدم. فکر میکردم که فقط کارتن سرندیپیتی وجود دارد که آنرا در دوران نوجوانی دیده بودم.
از شما ممنونم