آن که با خون و گزینگویه مینویسد، نخواهد که نوشتههایش را بخوانند، بل میخواهد از بر داشته باشند. در کوهستان کوتاهترین راه، از چکاد به چکاد است. اما بهر آن، تو را پاهایی بلند باید. گزینگویهها میباید چکادها باشند و آنان که روی سخن به جانبشان است تنومند و بلندبالا. هوا لطیف است و پاک، خطر نزدیک و جان سرشار از شرارتی شاد. اینان یکدیگر را در خورانند. میخواهم جنها را گرد خویش داشته باشم، زیرا که من دلیرام. دلیری که اشباح را میرَماند و برای خویش جن میآفریند. دلیری خندیدن خواهد.
نیچه، کتاب چنین گفت زرتشت، ترجمه داریوش آشوری، باب خواندن و نوشتن
گزینگویه چیست؟
گزینگویه (aphorism)، واژهای یونانی به معنی تعیین و تعریف کردن است. گزینگویه، یک قطعۀ کوتاهِ غالباً فلسفی، از نوشتهای است که بلافاصله در حافظۀ خواننده ماندگار میشود و رنگ میگیرد.
گزینگویه شخصی و قطعی است و به شما حس یا درکی جدید میدهد.
جیمز گری میگوید:
گزینگویه، هنرِ نوشتن است، هنرِ دانستنِ اینکه چه چیزی میماند.
نویسنده با گزینگویههایاش، خواننده را از خِردِ خویش بهرهمند میسازد.
گزینگویه، جملهای با کمترین کلمات است، که به خاطر میماند و خواننده را به تفکر وادار میکند.
فرق گزین گویه و امثال و حکم در این است که امثال و حکم، گفتهای کوتاه یا تجربهای از سال های دور است که خردی را به خواننده منتقل میکند و با گذر زمان کهنه نمیشود. اما گزینگویه، همیشه تازه و راست نمیماند و باید هر از چندی دستی به سر و رویاش کشید. گوینده امثال و حکم گمنام است، اما گوینده یا نویسندۀ گزینگویهها مشخص است.
Simplicity is ultimate of sophistication
سادگی، نهایت کمال است.
گزینگویه، عبارتی کوتاه، دربارۀ یک حقیقت کلی، بینش یا موعظۀ خوب است. بسیار شبیه حدیث یا حکمت است. گزینگویه، اغلب از استعاره یا تشبیه ادبی، برای بیان منظورش استفاده میکند.
گزینگویه، گفتاری است به شکل فشرده و مختصر، که اصلی اخلاقی، برداشتی از جهان و نمایش آن، به عنوان حقیقتی کلی و عام را بیان میکند. گزینگویهها اغلب (نه همیشه) کنایهدار و فُکاهی هستند و همه جا کاربرد دارند؛ از متون فلسفی گرفته و آثار بزرگ ادبیات، تا آهنگهای پاپ و محاورات روزمره.
گزینگویهها بهیادماندنی هستند و لحنی متقاعدکننده دارند، چرا که پرمغز و نیرومند به نظر میرسند. این نیرومندی میتواند یک نقطه ضعف هم باشد، زیرا معمولا این اظهارات برجسته، بدون هیچ کار و زحمت یا مدرک یا پشتوانهای برای اثبات آنها، ساخته میشوند.
بسیاری از گزینگویهها، در حقیقت، نقلقولهایی از متون ادبی، فلسفی، سیاسی و مذهبی است.
یک گزینگویه، گزینگویه نیست، مگر اینکه شما منظورش را دریابید.
وینستون چرچیل
گزینگویهها را چطور بخوانیم؟
دانش اینکه چگونه باید یک گزینگویه را به درستی خواند، روی همرفته، هنری گمشده در این روز و روزگار است. درحالی که بخشی از میراث فراموش شدۀ فرهنگهای مختلف، از جنس همین گزینگویههاست.
از دید نیچه، یک گزینگویه ماهیتاً مانند تصویری از قلۀ یک کوه است. گرچه نویسندۀ گزینگویه، جهتِ درست را به شما نشان میدهد، اما در نهایت، این خودِ شما هستید که باید از کوه بالا بروید. در بابِ گزینگویهها، بار بیشتر بر دوش خواننده است، یعنی لازم است که خواننده کار بیشتری انجام دهد. اغلب حتی کار سختتر را خواننده باید انجام دهد، از پیدا کردن مصادیق یا مثال نقض گرفته تا پیوند این دانش جدید با دانستههای قبلی و فهمیدن اینکه آیا با این گزین گویه موافق است یا نه. با این حال، گزینگویه باید در زمینۀ خودش، قابل درک باشد.
گزینگویهٔ خوب از نظر نیچه اینگونه است:
یک گزینگویهٔ خوب از دندانِ زمان سختتر است و هزارهها از پای در نمیآورندش، بلکه خوراک همهٔ زمانهاست: پس پارادکسِ ادبیات است، فناناپذیر در میانهٔ تغییر؛ خواراکی همواره ارزشمند است، چون نمک که هرگز طعمش را از دست نمیدهد.
نیچه میگوید:
بدترین خوانندگان کسانی هستند که مانند سربازان غارتگر رفتار میکنند. آنها چیزهایی را که نیاز دارند برمیدارند، باقیمانده را به کثافت میکشند و در هم میریزند و تمام جریان را مورد تمسخر قرار میدهند.
کسانی که نمیدانند چطور گزینگویهها را با دقت بخوانند یا نمیخواهند به خود زحمت بدهند تا تلاش کنند و گزینگویهها را با دقت بخوانند.
بیشتر فیلسوفهای قدیمی یا کم نوشتهاند یا هیچ ننوشتهاند. آنها ایدههایشان را از طریق کلمات گفتاری، هم دریافت کردهاند و هم انتقال دادهاند. برخی اینگونه عمل کردهاند چون خودشان باسواد بودهاند، اما بسیاری از آنها مانند سقراط، به این دلیل که عمیقا به کلمات نوشتاری مشکوک بودند، به کل از آن صرف نظر کردهاند. آنها روح فلسفه را در وحلۀ نخست یک کارکرد سخندانی میدانستند، نه نوشتاری ناخوانا و مبهم.
کسانی شکلِ گُزینگویانه[ی نوشتههایم] را دشوار مییابند: این از آنجاست که مردم امروزه این شکل از نوشتن را چندان دشوار نمیدانند.
اما یک گزینگویۀ به درستی مُهر و قالبخورده را همان گاهِ خواندن «رمز خوانی» نمیباید کرد، بلکه معناگشایی آن را میباید سر گرفت؛ کاری که برای آن هنر معناگشایی میباید.
من در جُستار سوم از این کتاب [تبارشناسی اخلاق] نمونهای از آنچه را که در چنین موردی «معناگشایی» میدانم، پیش کشیدهام. بر سر این جستار گزین گویهای آوردهام که آن جستار، تفسیر آن است.
برای چنین کاری، بیگمان چیزی میباید تا که خواندن را به هنر بدل کند، همان چیزی که امروز بیش از همه از یادها رفته است. (پس هنوز مانده است تا نوشتههای من «خواندنی» شوند.)
نیچه/ تبارشناسی اخلاق(پیشگفتار)
بلند پروازیِ من آن است که در ده جمله چیزی را بگویم که کسی دیگر در یک کتاب میگوید؛ که کسی در یک کتاب هم نمیگوید.
چنین گفت زرتشت
گزیدهگویی، سبکی مینمالیستی
ویژگی ایجاز در گزینگویگی سبب ماندگاری و پایایی آن در طول زمان شده تا این چکیده های حکمت و معرفت جزءمیراثِ فرهنگی هر جامعهای باشند.
دنیای امروز هم، شاید نه از سر نیاز، بلکه از روی ضرورتِ زندگیِ پرشتابِ تکنولوژی و حجم گستردۀ اطلاعات و رسانههای متعدد، که هر یک به نوعی برای جلب مخاطب ـ که به بیشتر به تنازع بقا میماند ـ روی به ایجاز آورده است.
مینمالیستی به سبکی از زندگی امروزی بدل شده است و تاثیر آن را در هر گوشهای میتوان پیدا کرد، در ادبیات، از داستانهای مینیمال گرفته (در قالب داستانک و داستان کوتاه) تا شعرهای مینیمال ( هایکو و اشعار سپید کوتاه).
در فرهنگ ایرانیـاسلامی هم میتوان به آیات قرآن، احادیث، روایات، حکمتهای بهجایمانده از بزرگان، پندارها(پندها و اندرزها)، تکبیتیها و دو بیتیهای منظم و حکایتهای منثورِ چند خطی، اشاره نمود.
میزان اثربخشی و بهرهمندی از گزینگویهها، کاملاً به ظرفیتِ وجودیِ مخاطب و موقعیت کنونی و پیشینۀ تجربیات او، بستگی دارد. به این معنی که هر کس به قدر خویش میتواند از این بحرِ معنی، بهرِ خویش برگیرد و نه بیشتر.
گزینگویههای نسیم طالب
اندیشمند و فیلسوف معاصر، نسیم نیکلاس طالب، در کتاب تخت پروکروستس: کلمات قصار فلسفی و عملی، ما را به برخواستن از تختهای پروکروستسی دعوت میکند که سالهاست روی آنها به خوابِ خوش فرورفتهایم و او قصدِ این دارد که با بوسهای زهرآگین ـبه تلخی نوشداروـ ما را از سنگینیِ غفلت و یکسونگری، بیدار کند.
پیشتر در پست تختِ پرکروستس به معرفی این کتاب پرداختهام.
به قول نسیم طالب، گزینگویهها، اگر تشریح شوند، افسون خودشان را از دست میدهند، و بهترین تعریفی که از فردِ بیعُرضه ارائه میدهد این است: کسی که از شما میخواهد یک گزینگویه را توضیح دهید.
نسیم طالب قدرتِ هنر را، در همه حال، بیش از علم میداند و از همین رو معتقد است که برخی از تختهای پروکروستسی که ما، نسلها روی آنها آرمیدهایم، به زندگی ارزشِ زیستن عطا میکند و نیرومندترین هنر را، گزینگویههای شاعرانه میداند.
گزینگویهها، پندهای اخلاقی، ضربالمثلها، گفتارهای کوتاه(حکمت و حدیث)، حتی تا حدودی لطیفه (هجو)، همگی جزء اولین فرمهای ادبی هستند.
نسیم طالب در ضمیمۀ کتاب اشاره میکند که:
هر یک از آنها حاملِ فشردگیِ شناختیِ رنجی عمیق هستند (در حالی که هم قویتر و هم ظریفتر از نسخۀ بازاری امروزند)، البته به همراه کمی چاشنی متظاهرانه و خودستایانه.
هر گزینگویه، به نوعی نشان دهندۀ تواناییِ فشردهکردنِ ایدههای قدرتمند، در مشتی کلمه است ـ مخصوصاً اگر به شکل گفتار و شفاهی باشد.
گزینگویگی در مرکز روح شرقی جای دارد، جایی که خدا با جملاتی شعرگونه و بسیار کوتاه از زبان پیامبرانش سخن گفته است.
حتی پیامبرانِ ادبی و ساختگی همچون زرتشتِ نیچه یا جدیدتر از آن پیامبر ِخلیل جبران هم قالب گزینگویه را برای سخن گفتن برگزیدهاند.
غیر از مذهب کارکرد گزینگویهها را میتوان در فلسفه و در گزینگویههای هراکلیتوس و بقراط دید. همچنین در سخنان پوبلیوس سیروس (یک بردۀ سوری که آزادیاش را مدیون سخنوریاش بود) و یا شعرهای سرآمدِ همۀ شاعران عرب، یعنی ابوطیب متنبی.
گزینگویهها جملات مستقلی هستند که برای ارائه آموزهای دینی، موعظههای بزرگان، مباهات و رجز خوانی، هجویات و هزلیات (مارشال،ازوپ و آلماری)، پندهای اخلاقی تا مبهمترین مسائل فلسفی (ویتگنشتاین) و حتی واضحترین مسائل فلسفی (شوپنهاور، نیچه، امیل سیوران) تا ایدههایی به شفافیتِ کریستال (پاسکال) بهکار گرفتهشدهاند.
شما هرگز مجبور به توضیح یا تشریح یک گزینگویه نیستید، مانند شعر، هر چه بیشتر آن را تشریح کنید، از زیبایی و ارزشِ آن کاسته خواهد شد.
گاهی ابتذالِ موجود در گزینگویهها، پوششی است تا حقایق مهمی را که شما هم از قبل به آنها فکر کرده بودید، پنهان کند( مثل رفتاری که بهلول یا ملانصرالدین داشتند).
گزینگویهها گاهی خوشایند هستند و به شما انگیزههای برای شروعی دوباره یا ادامهای قدرتمند را فراهم میکنند. اما بهترین گزینگویهها، آنهایی هستند که شما از قبل دربارهشان فکر نکردهاید، یا آنهایی که باعث میشوند تا شما بیشتر بخوانید تا بفهمید که آن حقایق چقدر مهم هستند.
به خصوص وقتی که حقیقتِ خاموشِ در پسِ هر گزینگویه، به قدری قدرتمند باشد که به محض خواندن فراموش شود که به طور کلی ذهن از پذیرفتن و باور کردن آن سر باز میزند و به نوعی با مقاومتِ ذهنیِ خواننده مواجه میشود.
برای خواندنِ گزینگویهها، باید عادتهای خواندنِ خودمان را تغییر دهیم و به گزینگویهها در دُزهای کم و اندکاندک نزدیک شویم. چرا که هر یک از آنها، به خودی خود، یک واحد کامل هستند، یک داستانِ کاملاً مجزا از یکدیگر.
نسیم نیکلاس طالب در ابتدای ویرایش ۲۰۱۶ کتابش این نکته را تذکر میدهد که :
گزینگویهها متفاوت از جملات عادی هستند. نویسنده پیشنهاد میکند که بیش از چهار گزینگویه در یک مرحله خوانده نشود. همچنین ترجیح بر این است که این جملات تصادفی انتخاب شوند.
میتوانید ترجمۀ فصلهایی از کتاب تخت پروکروستس را در پستهای زیر بخوانید.
تختِ پرکروستس: روایتهای متناقض
خیلی کامل و عمیق گزینگویه را شرح دادید.
شخصا از اینگونه جملات استفاده بسیاری میبرم و معتقدم گاهی وقتها یک جمله کوتاه، میتواند تاثیری شگرف بر مخاطب داشته باشد.
به همین منظور صفحهای به نام “گزیننوشته” را در سایتم قرار دادم و هر از چندگاهی آن را بهروز میکنم.
پایدار و پیروز باشید
متشکرم جناب معاشرتی
خوانندۀ جملاتِ نابِ شما هستم.
در انتهای پست گزینگویه، کوتاهترین فُرمِ جُستار لینک صفحه گزیننوشتههای شما را هم قرار دادهام.
موفق باشید.
افتخار دادید
از لطف شما بینهایت سپاسگزارم.
قلمتان سبز
درود بر سرکار خانم شفیعی بزرگوار
نوشته شما درباره گزین گویه ها عالی بود
ممنون از انتشار این پست ارزشمند
البته من هنوز در حد کلاس شما و بشارتی عزیز که کامنت گذاشتن نیستم تازه این راه را شروع کرده ام امیدوارم بتوانم در کنار شما بزرگان ،حداقل یک گزین گویه مفید را انتشار بدهم
ممنون میشوم اگر لینک وبلاگ یا سایت شما را جهت مطالعه بیشتر داشته باشم
اینحا می توانم از مطالب شما استفاده کنم
حالا متوجه شدم
من شاگرد استاد کلانتری هستم، استادی بی همتا
مطالب ارزشمند شما در سایت ایشان مطالعه کرده بودم
زنده باد