زدم این تیتر و گذشت اختر و کار آخر شد!

تیتر بزنید و منتظر بمانید!

تا چند روز آینده صفحۀ شما پر خواهد شد!

مطمئن باشید!

 

می‌خواهم از تجربه‌ای بنویسم که به کامِ منِ تازه رسیدۀ قلم به دست گرفته، بسیار شیرین آمد.

گاهی ایده‌ها می‌آیند و با خود فقط عنوانی به همراه می‌آورند. من هم می‌نشینم به تماشا. انگار که به شکار آمده‌ام، کمین می‌کنم و منتظر می‌مانم. 

بعد از چند روز، حتی از تیتر زدن هم پشیمان می‌شوم. انگار هیچ جوششی در کار نیست. نیست که نیست. از همان نمی‌شود که نمی‌شود که نمی‌شودها.

می‌نشینم به فکر کردن که حتما اشتباهی شده و این ایده مال من نبوده است. (ایده‌ام آبستن هیچ الهامی نیست.) بعد از آن دست می‌شویم. می‌گذارم که برود. رهایش می‌کنم. شاید هم خودم را از آن به‌دَر می‌برم. 

می‌رود اما با خودش و الهام‌هایش بازمی‌گردد. می‌آید و مرا به شعف می‌آورد که پس از آن نومیدی این بازگشت، نویدبخش کلماتی هستند که به قولی کائنات را در خود دارند.

انگار ایده‌ام رفته، دنیا را گشته تا کلماتی برایش بیابد و به من برساند تا دستم و قلمم آنها را به کاغذ بنشانند. همان کلماتی که می‌خواهند به دنیا بیایند.

 

 

تیتر زدن مثل این است که آبستن شوی. بار را بر می‌داری و به انتظار می‌نشینی. تا خودش ببالد و رشد کند. فقط خوراکش را برسان. بخوان و بیاندیش. ولی ارتباطت را با آن قطع نکن. فراموش نکن که صاحب این ایده تویی! راحت و آسوده باش. 

پا پِی‌َاش نشو، تا ایده‌ات فرار نکند، نَرَمَد، سِقط نشود. بمان و بیآرام و منتظر باش. اما هشیار! تا زمان آمدنش برسد.

وقتش که شد، آن را دریاب. بگیر و بقاپ. البته که آمدنش را از قبل خبر نمی‌دهد. به پا!

شب و روز ، خواب و بیداری، وقت و بی‌وقت هم که نمی‌شناسد. بنابراین همیشه آن صندوقچه سر به مهر ایده‌هایت (دفترچه) یا گوشی‌ات را همراه داشته باش (خوب است اپلیکیشنی مثل Evernote داشته باشی!).

آماده باش. حالا بنشین و بنویس. بایست و بنویس. بخواب و بنویس. نشد، بگو تا ضبط شود برای بعد (برای وقتی که الهامِ نورسیده، سر از خوابت در می‌آورد تا تو میان خواب و بیداری با گوشی‌ات نجوا کنی!).

ره‌آوردِ سفرِ‌ این تیتر، در عوالمی که شاید تو از آن بی‌خبر باشی، سفیری است از لامکانی که با نوشتنِ تو، امکانِ وجود پیدا می‌کند!

پس بنویس تا باشد! تا بشود!  قُل کُن فَیَکون!

تا بیافتد آن اتفاقِ ناب، در دامَنَت!

من این‌گونه می‌نویسم. درست یا غلطش را نمی‌دانم. اما حالا که نوشتن، امید تازه‌ای به جانم بخشیده و من جایگزین بهتری برایش ندارم، می‌خواهم همین را غنیمت بشمارم و بنشینم و بنویسم. بخوانم و بنویسم. ببینم و بنویسم.

 

شما هم امتحان کنید.

 

ایده‌های‌تان (تیتر‌های‌تان) مستدام!

 

 

یک دیدگاه برای “زدم این تیتر و گذشت اختر و کار آخر شد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *