متا داستان چیزی فراتر از داستان برای گفتن دارد.
همه داستانهای این دنیا مثل هم نیستند و نقشی یکسان در زندگی ما ندارند. برعکس برخی از داستانها از سطحی بالاتر به زندگی و دنیای ما نگاه میکنند. اگر هر داستان و قصه را قطعهای از پازلی ببینیم که به تنهایی، گوشهای از این دنیا را روشن میکند و ارتباطی با بقیه دنیا ندارد، نویسندگانی هم هستند که این قطعات از هم دور افتاده را طوری کنار هم قرار میدهند تا تصویری منسجم و یکپارچه از دنیا و زندگی داشته باشیم. داستانی که این نویسندگان مینویسند چیزی ورای داستانهای عادی و معمولی است. چیزی بیشتر از داستان است. روایتی از زندگی در خود دارد که مسیر انسانها را در زندگی برتر مشخص میکند. دردها و رنجهای انسان در متا داستان است که معنادار میشود.
هدف هر نویسنده از نوشتن داستان، بیان یک چیز جالب است.
حالا نویسندهای پیدا میشود که به این چیزهای جالب از منظری بالاتر نگاه میکند و عصارهٔ همه آنها را در داستانی میآورد. مانند دن بروان نویسنده کتاب کد داوینچی
چنین نویسندهای انسانی خارق العاده با نبوغی ورای تصور است. قدرت نگاه کردن از بالا به انواع داستانها، اسطورهها، ایدوئولوژیها، فرهنگهای متفاوت و دیدن این شاخههای متفاوت و پیوند دادن همه اینها با درختی که ریشههای مشترکی دارد، کار هر کسی نیست.
کارل گوستاو یونگ و جوزف کمپبل نمونههایی از این گونه نویسندهها هستند. کسانی که با نگاه نافذ و همهجانبهنگر خود کهنالگوها را از میان انبوه داستانها و اسطوره ها و فرهنگها استخراج کردند و داستانهای بشری را در این داستانها خلاصه میکند و این یعنی داستان زندگی ما آدمها به چند قصه محدود میشود. یعنی زندگی ما تکرار همین داستان هاست، بنمایهاش یکی است و فقط شکل و شمایلش عوض میشود. حتی تاریخ ما، تکرار همین قصه هاست.
هستند متفکرینی که معتقدند ما به این جهان پا گذاشتهایم تا بیشتر بدانیم و این دانش را میتوان از طریق ادبیات، شعر، داستان، اسطورهها و ادیان مختلف به دست آورد. اینکه بتوانیم درباره همۀ اینها فکر کنیم، خودش یک هنر است.
از دیدگاه یونگ انسان یک قلمرو شناخته شده دارد که در آن زندگی میکند و یک قلمرو ناشناختهها که او را احاطه کرده است.
حال چطور میتوان با این قلمرو ناشناخته مواجه شد؟
داستان و هنر یکی از چیزهایی است که ما را قادر میسازد به قلمرو ناشناختهها قدم بگذاریم.
اگر ما نتوانیم بفهمیم چه چیزهایی ما را احاطه کرده است بسیار تنها خواهیم بود. ما چیزی جدای از سنتها تاریخ یا فرهنگمان نیستیم. ما جدای روح اجداد خود نیستیم. همه اینها این قلمرو را شکل دادهاند و ما باید این ریشهها را بشناسیم.
داستانهایی وجود دارند که عصارۀ داستانهای دیگرند. داستانهایی که توسط نویسندگان بزرگی نوشتهشدهاند، مخصوصا فئودور داستایوفسکی نویسنده شهیر روسی کتاب برادران کارامازوف.
او با سختترین سوالاتی که انسان با آنها مواجه می شود سر و کار دارد. کاراکترهای داستانهای داستایوفسکی، در هر دو سوی بحث قرار دارند، نه مانند بقیه داستانها که همیشه یک طرف بحث پیروز میشود.
نویسندگان بزرگ، عصارۀ داستانها را مینویسند.
یکی از چیزهایی که یونگ به آن پیبرد این بود که اگر به ساختار داستان ها نگاه کنید، اولین چیزی که میبینید ارتباط بین دستورالعملهای اخلاقی و این قصههاست. این ارتباط به نظر تقریبا ساده است؛ شما قصهای ساده مثل یک ضربالمثل را تعریف میکنید که گاهی اوقات به پیچیدگی افسانههای قدیمی مثل افسانههای ایساپ میرسد.
چه چیزی از قصه بدست می آید؟ پندی اخلاقی
پند اخلاقی چیست؟ کارکرد رفتاری قصه
مثلا شما داستان کسی را تعریف میکنید که کار خاصی را انجام میدهد و به سرانجام خوب یا بدی میرسد و این درس اخلاقی به شما داده میشود که اگر این طور رفتار کنید خوب است یا بد : دانشِ مبتنی بر قصه و ضرب المثل.
همهی ما داستان تعریف میکنیم.
این داستانها ساختاری قابل شناسایی دارد، چرا که در استودیوهای هالیوود فیلمی ساخته میشود و مردم از سر تا سر جهان آن را تماشا میکنند. مردم سراسر دنیا به طرق مختلف برای هم داستان تعریف میکنند.
طرح تمام داستانها یکی است. آیا پندهای اخلاقیشان هم یکی است؟
این سوال سختتری هست. میدانیم که جزئیات این پیامها از فرهنگ به فرهنگ تغییر میکند.
آیا چیز مشترکی در همۀ آنها هست؟
چرا چنین نقطه مشترکی اهمیت دارد؟
ما ضرورتا در سیستمهای اخلاقی تو در تویی قرار داریم. سیستمهای اخلاقی به داستانهای روایی متکی هستند و شما باید این داستانها را بدانید تا دریابید چطور باید زنده بمانید.
همانطور که فریدریش نیچه گفته است:
اگر یک چرایی داشته باشید میتوانید هر چگونگی را تحمل کنید.
انسانها به معنا نیاز دارند، زیرا زندگی سخت است و ما برای تحمل آن به معنا نیاز داریم.
آیا کاری هست که شما بتوانید به انجام آن کمک کنید؟
اگر درست نگاه کنیم:
خود جهان در حقیقت یک داستان است.
داستان این که شما در نقطهای هستید و قرار است به نقطهای دیگر برسید.
شما همان فقیر مطلقی هستید که سر تا پا نیازید و دائما در حال تلاش برای رسیدن به جای بهتری هستید.
این داستان فقط در ذهن شما نیست، بلکه داستان رفتار شماست. شما دارای یک ساختار مفهومی هستید که آن را از طریق رفتارها و کردارهایتان بروز میدهید.
این داستانهای زیرین یا زیربنایی هستند که فرهنگ را شکل میدهند. دانستن این داستانهای زیرین پایهای میتواند شما را در مقابل ایدوئولوژیهای مختلف ایمن کند، زیرا ایدوئولوژیها، روایتهایی ناقص هستند، یعنی فقط بخشی از داستان اصلی را میگویند.
داستانهای زیرین قدرتمند هستند
زیرا پایهایترین واقعیت همان آشوب است.
آشوب چیزی است که شما کلا از درکش عاجز هستید و حتی نمیتوانید آن را تصور کنید.
بدترین نوع آشوب این است که بفهمی زندگیات را خراب کردهای و بفهمی که مقصر آن هم خودت بودهای که آن را فهمیده بودی اما نادیدهاش گرفته بودی.
برای آشنایی با نظریه نظم و آشوب «جردن پیترسون» میتوانید به پست من کجای این زندگی هستم؟ سر بزنید.