واژه اهلی را از کتاب شازده کوچولو به یاد دارم.
آنجا که از روباه میپرسد: «اهلی کردن» یعنی چه؟ و روباه جواب میدهد: این چیزی است که امروزه دارد فراموش میشود. یعنی «پیوند بستن». اگر تو مرا اهلی کنی، هر دو به هم احتیاج خواهیم داشت. تو برای من یگانهی جهان خواهی شد و من برای تو یگانهی جهان خواهم شد. شازده کوچولو گفت: کمکم دارم میفهمم. یک گل هست… که گمانم مرا اهلی کرده باشد…
و زمانی که شازده کوچولو به دیدار دوباره گلها رفت و به آنها گفت: شما هیچ شباهتی به گل من ندارید. شما هنوز هیچ نیستید. کسی شما را اهلی نکردهاست و شما هم کسی را اهلی نکردهاید. روباه هم مثل شما بود. روباهی بود شبیه صدهزار روباه دیگر. ولی من او را دوست خودم کردم و حالا او در جهان یکتاست. و رازی که روباه به شازده کوچولوگفت: فقط با چشم دل میتوان خوب دید. اصل چیزها از چشم سر پنهان است. همان مقدار وقتی که برای گل خودت صرف کردهای باعث ارزش و اهمیت گل تو شده است. آدمها این حقیقت را فراموش کردهاند. اما تو نباید فراموش کنی: تو مسئول همیشگی کسی میشوی که اهلیاش کردهای. تو مسئول گل خودت هستی…
اهلی شده کسی هستی؟