ارزشمندترین مهارت نویسندگی

مهم نیست چه می‌نویسید ـ داستانی‌، غیر داستانی یا هر دو ـ احتمالا درباهٔ‌ وقفهٔ نویسندگی، اهمال‌کاری و کمال‌گرایی ـ همان اهریمن‌هایی که هنگام نوشتن به سراغ نویسنده‌ها می‌آیند ـ یا دربارهٔ تکنیک‌های بهتر نوشتن زیاد خوانده و شنیده‌اید.

اما فکر می‌کنید باارزش‌ترین مهارتی که یک نویسنده باید داشته باشد کدام است؟

نمی‌خواهم شما در تعلیق نگه دارم.

من دربارهٔ مهارت قصه‌گویی صحبت می‌کنم.

اگر شما قصه‌گوی خوبی نباشید، هر قدر هم که خوب بنویسد، صدایتان در هیاهوی زمانه گم خواهد شد.

اما

چرا قصه‌گویی این‌قدر مهم است؟

قصه‌گویی دربارهٔ این است‌ که ما، به عنوان انسان‌، چطور حقایق و اطلاعات را با احساسات، ارزش‌ها و دانش درونی خود پیوند می‌دهیم.

از منظر تاریخی قصه‌گویی مقدم بر نوشتن است. قصه‌گویی روشی است که ما با استفاده از آن، اطلاعات مفید و باورهای مهم فرهنگی دربارهٔ جهان اطراف‌مان را به اشتراک می‌گذاریم.

 

قصه‌گوییِ داستانی

اگر شما یک نویسندهٔ داستانی هستید احتمالا با خود می‌گویید وقتی در حال خلق یک داستان از هیچ باشید البته که داستان‌سرایی مهم است.

حق با شماست اما یک حقیقت خنده‌دار هم وجود دارد که بیشتر نویسندگان غیر داستانی آن را می‌دانند: مردم از مردم می‌خرند.

اگر شما داستان می‌نویسید حتما می‌خواهید بیشتر بنویسید و بیشتر بفروشید.

خب اگر این برنامهٔ شماست پس شما در کسب‌و‌کار نویسندگی مشغول به کار هستید و اولین راه برای فروختن کتاب‌تان به عنوان یک نویسنده ارتباط برقرار کردن با خواننده به عنوان یک شخص است. کتابی که می‌نویسید بدون شک با امیدها، ترس‌ها، رویاها، اشتیاق‌ها و حس کنجکاوی آدم‌ها کار دارد.

ارتباط برقرار کردن با خواننده‌ها به عنوان مردم یا حتی یک فرد خاص، بازاریابی کتاب شما را بسیار ساده‌تر خواهد کرد. با قصه‌گویی همه چیز جور دیگری خواهد بود.

 

قصه‌گویی غیرداستانی

اگر شما یک نویسندهٔ غیرداستانی هستید شاید فکر کنید «به اشتراک‌گذاری داستان پشت این که چرا من این کتاب را نوشته‌ام می‌تواند یک جنبه کاربردی از بازاریابی کتاب من باشد.»

نویسنده غیر داستانی عزیز! برای اول کار بد نبود اما در مورد داستان‌های داخل کتاب‌تان چطور؟

من دربارهٔ ساختن و پرداختن داستانی برای صحبت کردن دربارهٔ اطلاعات سخن نمی‌گویم، بلکه دربارهٔ استفاده از داستان‌های شخصی برای انتقالِ عمق و اهمیت اطلاعاتی که به اشتراک می‌گذارید حرف می‌زنم. این‌جا حقیقتی وجود دارد که بیشتر نویسندگان داستانی آن‌ را می‌دانند: خواننده‌ها اول با احساسات پاسخ می‌دهند بعد با دلیل و منطق.

آیا تا به حال تلاش کرده‌اید دربارهٔ موضوعی جدی مانند تغییرات آب و هوایی، مذهب یا سیاست با کسی که می‌دانید با شما موافق نیست صحبت کنید؟

اگر شما حجمی از اطلاعات و شکل و نمودار را با آن‌ها به اشتراک بگذارید آیا می‌توانید ذهنشان یا رفتارشان را تغییر دهید؟ نه.

دلیلش این است که تصمیمات، اقدامات و باورهای کلی ما اول و در درجهٔ نخست

بر مبنای احساسات شکل می‌گیرد. در مغز انسان به ندرت منطق بر هیجان برتری می‌یابد.

به عنوان یک نویسندهٔ غیرداستانی شما می‌توانید از این موضوع به نفع خودتان استفاده کنید، آن هم با افزودن حداقل یک داستان شخصی به هر فصل کتاب‌تان. (که می‌تواند دربارهٔ خود شما یا شخصی که می‌شناسید باشد، البته با تغییر جزئیات اندکی مثل نام اشخاص و مکان‌ها).

این داستان‌ها می‌توانند دربارهٔ‌ چالش‌ها، اندوه‌ها، غم‌ها، شکست‌ها، فقدان‌ها و تعارض‌ها باشد.

به خاطر داشته باشید اول هیجان و هیچ هیجانی قوی‌تر از شدید‌ترینِ آن‌ها نیست.

نکته این است که این داستان می‌تواند مال خود شما باشد یا یک نسخهٔ ساختگی، داستان یک مشتری یا یک داستان تاریخی، عمومی یا هر ترکیبی از این‌ها. اما یک داستان خوب همیشه هیجان‌های خواننده را به دنبال خود یدک می‌کشد.

مغز ما با داستان‌ها رشد می‌کند

قصه‌ها ما را سرگرم می‌کنند، اطلاعات به اشتراک می‌گذارند، هشدار می‌دهند، باورها را تقویت می‌کنند و بامزه هستند.

«قصه‌ها اطلاعات خام را شخصی می‌کند، اعتماد می‌آورد و کاری می کند که که دیگران به آن‌چه عرضه می‌کنید یا به آن‌ها می‌فروشید، اطمینان کنند.»

از کتاب «بهترین قصه‌گو برنده است» آنت‌سیمونز

قصه‌گویی می‌تواند به ارتباطات، هیجان‌ها، اطلاعات و اقدام‌ها کمک شایانی کند، آن‌ هم در یک زمان واحد.

 

«داستان‌ها داده‌هایی هستند که با روح همراه هستند.»

برنه بروان

 

داده‌ها و دانسته‌ها با روحِ قصه ماندگار می‌شوند.

اگر به دنبال بهبود نوشتن خود هستید باارزش‌ترین مهارتی که می‌توانید کسب کنید قصه‌گویی است.

همیشه چیز جدید برای یاد گرفتن هست، شاید قصه‌گویی ماجراجویی بعدی شما باشد.

 

چگونه می‌توان کتاب‌های غیرداستانی را جذاب و خواندنی کرد؟

«چه کسی پنیر مرا جابجا کرد» اسپنسر جانسون و «عملی کردن دانسته‌ها» کن بلانچارد، این کتاب‌ها را سخنران‌ها یا مشاوران توسعه فردی نوشته‌اند، اما برای انتقال پیام‌ خود به شکل موثرتر آن را به صورت داستان بیان کرده‌اند، یعنی قالب داستان را برای انتقال پیام خود به کار گرفته‌اند.

از دیگر کتاب‌های غیر داستانی که همین رویه را پی‌گرفته‌اند می‌توان به کتاب‌هایی مانند

«زندگی دومت زمانی آغاز می‌شود که می‌فهمی فقط یک زندگی داری» نوشتهٔ رافائل ژیوردانو و «باشگاه پنج صبحی‌ها» از رابین شارما و «صبح جادویی» از هال الرود اشاره کرد.

 

 

پی‌نوشت:

این مقاله پیش‌تر در سایت مدرسه نویسندگی منتشر شده بود، صرفا جهت آرشیو در وبلاگ افزوده شد.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *