واژهها هم سرزمین خود را دارند و پشت هر کدام به فرهنگ و تاریخی گرم است که از آن آمدهاند. هر کلمه سفیری از معناست که ما را به دنیایی جدید رهنمون میشود.
و زبان، این همیشه در جذبهای شگفت، که در هالهای از شهود پرسه میزند، و حضورش در دنیای ما، هنوز پشت مهی از ابهام، پنهان است.
اما گاه پای زبان در این بزمگه، لنگ میزند و هر از چندی، کلمهای پیدا میشود که تو را به رزم میطلبد. اینجاست که میتوان گفت «کار هر کس نیست، ترجمه!»
و ترجمه هنر است!
و مترجم هنرمندی است که باید با ظرافتهای زبان مبدأ و مقصد آشنا باشد، همچنین، با تاریخ و فرهنگ آن زبان. علاوه بر کلماتی که معنای صریح آنها در لغتنامهها آمده، اما زیباییها و گوشهکنارهای زبانها، هیچگاه در هیچ لغتنامهای یافت نمیشود. از این رو هیچ ترجمهای نسخۀ اصیل نخواهد بود.
چرا که معنا، به سادگی، به تاراج میرود. حاصلِ این تبادل افکار، هنگامی که از فیلتر زبانهای مختلف هم بخواهد رد شود، گاه غیر از فاجعه، نامی دیگر بر آن سزاوار نخواهد بود.
این از دست رفتن معنا هنگام ترجمه، امری است ناگزیر، که در هر ترجمهای، باید به آن تن داد.
اینکه اگر مترجم بخواهد به متن وفادار باشد، معنا از دست می رود و اگر بخواهد به معنا چنگ بزند، دیگر ترجمهاش وفادارانه نخواهد بود، از چالش های دائمی اوست و تصمیم گیری در این باب گاهی سخت خواهد بود.
اما زمانی هایی هم میرسد که مترجم زمینگیر میشود. زمینگیرِ معنایی که هیچ کلمهای برای بیان آن پیدا نمیکند.
از آن موقعیتهایی که میشود گفت:
زبان عرصه را بر روح تنگ میکند.
حسی که قالبِ تنِ هیچ کلمهای نمیشود. واژه قاصر است و روح را در تنگنای پیچشهای زبانی به بند میکشد.
تقلای ذهن را در یافتن کلمهای که نیست، به خوبی میتوان احساس کرد.
گاه ترجمه، به جان کندن می ماند.
وگاه معنای زندگی در ترجمه از دست میرود!
گاه یک کلمه، خود به تنهایی، شعری است.
گاهی از پدیده ای سخن می گویند که وقتی ترجمه میشود، چیزی از زیبایی آن در زبان مقصد باقی نمیماند. گویا اصلا در زبان مقصد، کلمهای برای بیان چنین مفهومی وجود ندارد.
حالا مترجم هر چقدر هم که تلاش کند، نمیتواند آن زیبایی را با خود به دنیای زبان مقصد بیاورد.
زیبایی این کلمات در ترجمه از دست می رود.
خلأهای اساسی ولی کوچکی در زبان مادری وجود دارد، چیزی را حس میکنی، اما کلمهای عبارتی برای آن نمییابی. به در و دیوار میزنی که: شاید من اولین کسی هستم که این حس را تجربه میکنم و هنوز واژهای برای آن ساخته نشده است. اما در این گیر و دار، اگر کسی باشی که چند زبان را بشناسی، شاید برای این حس و حالت، در زبانی دیگر معادلی بتوانی بیابی. و یافتن چنین زیباییهایی از لذتهایی است که حظش را فقط تو میدانی.
در حقیقت پیچیدگیِ غیرقابلاندازهگیریِ چندِ زبانی، گاهی تو را به کلماتی میرساند که چندین لایه از معنا را در خود دارند و بار معنایی که با خود حمل میکنند، به خارج از زبان هم، گاه سرایت میکند.
برخی از این کلمات گریزپا و زیبا را میتوان در میان مجموعهای که نویسنده و تصویرگر، الا فرانسیس سندرز، در کتابی مصور، از کلمات ترجمهناپذیر به زبان انگلیسی، که از اطراف جهان گردآورده است دید.
کتاب Lost in Translation مجموعهای از بیش از پنجاه کلمه مصور است که معادل انگلیسی ندارد.
گاهی زبانهایی که متعلق به ما نیستند، ولی در بیان هیجانات یا احساسهای خاصی بهترند. برای مثال آیا میدانید که در زبان ژاپنی کلمهای برای بیان مسیری که اشعه خورشید از میان برگهای درختان عبور میکند، وجود دارد. یا کلمهای فنلاندی برای نشان دادن مسافتی که یک گوزن شمالی میتواند بدون نیاز به استراحت بپیماید، وجود دارد؟
کلمات زیبایی که ترجمه نمیشوند
کتاب «گمشده در ترجمه» بیش از پنجاه کلمه را به زندگی باز میگرداند که معادل مستقیم انگلیسی ندارد، با تصاویری جذاب از تعاریفی لطیف، نیشدار و گاهی خندهدار. اغلب این کلمات با خود بینشی نسبت به فرهنگی که از آن آمدهاند، به همراه دارند، مانند کلمهای برزیلیــپرتغالی، برای حرکت دادن انگشتان میان موهای یک عاشق یا کلمه سوئدی برای سومین فنجان قهوه.
با این اکتشافِ دوباره، زیرکانه و زیبا، درظرافت و باریکبینیهای ارتباطی، میتوان راهی نو برای بیان خود پیدا کرد.
این کلمات با دقت به هیجانات و تجربیاتی اشاره میکنند که از به بیان آمدن یا به حیطه کلمات در آمدن، گریزان و فراری هستند، نمیخواهند به بند کلمات اسیر شوند، توصیف ناپذیرند.حتی ممکن است شما را یاد کسی که فراموشش کردهاید، بیندازد.
اگر کلمهای از این مجموعه به دلتان نشست، تصدیق و تاییدی بر این است که شما انسان هستید و اساسا با دیگران در احساسات و عواطفی مشترکید.
این کلمات حیرت شما را برمیانگیزانند، برای مثال فرهنگی که نیاز به واژهای برای نشان دادن مسیر عبور اشعه نور از لابلای برگها و درختها دارد، چگونه فرهنگی خواهد بود؟ شرافت دادن به چنین کیفیتی از حضور و توجه، برای آرامشی موشکافانه و حق شناسانه، در قالب چنین کلماتی ظاهر میشود.
کلمات ما حاکی از اولویتهای ماست
کلمهای ژاپنی برای نخوانده رها کردن یک کتاب بعد از خریدن آن وجود دارد یا کلمهای سوئدی برای انعکاسِ راه مانندِ ماه روی اقیانوس یا کلمه ایتالیایی برای به اشکنشاندن خوانندۀ داستان تا کلمهای ولزی برای زهرخند، که طیف وسیعی از احساسات بشری را در بر میگیرید و به تدریج و ملایمت به ما یادآوری میکنند که چه چیزهایی از ما انسان ساخته است؟
شما را به تماشای برخی از این کلمات زیبا مهمان میکنم:
ایتالیایی
انتقال دادن به صورتی دلگرمکننده، معمولا مربوط به یک داستان که باعث میشود اشک بریزید.
Mangata
سوئدی
انعکاس راه مانندی از نور ماه که روی آب میافتد.
Gezellig
هلندی
صفتی که چیزی بیش از راحت بودن را توصیف می کند . یک هیجان گرم مثبت یا احساسی بیشتر از جسمانیت و دلالت ضمنی به زمانی دارد که با همراهی عشق به دیگری سپری میشود.
Glaswen
ولز انگلستان
معنای تحت لفظی آن لبخند آبی است. لبخندی که طعنه آمیز، نیشدار یا تمسخر آمیز است.
Pisan Zapra
مالایایی
زمانی که نیاز است، موزی خورده شود.
Tima
ایسلندی
آماده نبودن برای صرف زمان یا پول برای یک چیز خاص، علیرغم قادر به تلاش بودن.
Razliubit
روسی
فعلی برای سقوط از عشق، احساسی تلخ و شیرین.
Boketto
ژاپنی
چشم دوختن به دور دست، از روی بی حالی و سستی، بدون اینکه واقعا درباره چیز خاصی فکر کنید.
Jayus
اندونزی
اسمی برای جوکی که خیلی بد است و اصلا بامزه نیست، طوری که شما نمیتوانید کمک کنید، اما می خندید.
Shilmazel
عبری
کسی که به نظر می رسد چیزی غیر از شانسی بد ندارد.
Trepverter
عبری
پاسخی تند و تیز و کنایه دار یا بازگشتی که شما فقط زمانی که برای استفاده از آن خیلی دیر شده، به فکرش میافتید. معنای تحت الفظی آن، کلمات پلکانی است.
Resfeber
سوئدی
تپش و بی قراریِ قلبِ یک مسافر، قبل از شروع سفر،آمیزهای از اضطراب و انتظار.
Tiam
فارسی
برقی در چشمان شما، وقتی که برای اولین بار کسی را ملاقات می کنید.
Murr-Ma
عمل جستجو برای چیزی در آب، تنها با پاها.
Szimpatikus
مجارستانی
صفتی برای وقتی که شخصی را برای اولین بار ملاقات می کنید و حستان به شما میگوید که او آدم خوبی نیست.
Iktsuarpok
اسکیمویی
عمل تکراری بیرون رفتن، برای چک کردن دائمی این که کسی که منتظرش هستید میآید یا نه.
Luftmensch
عبری
به کسی اشاره دارد که کمی خیالاتی است و ترجمه تحتالفظی آن، آدم هوایی است.
Cafune
بردن انگشتانتان، از روی دلسوزی و محبت، در میان موهای کسی که عاشقش هستید.
Hiraeth
ولزی
دلتنگی برای جایی که نمیتوانی به آن بازگردی، احساسی نوستالژیک و اندوه، برای مکانهای دسترفتهای از گذشته شما، مکانهایی که هیچگاه آنجا نبودهاید.
Karelu
اثری که از پوشیدن لباس تنگ روی پوست می ماند.
Kilig
احساسی که در شکمتان دارید، معمولا هنگامی که اتفاقی رمانتیک یا زیبا رخ میدهد.
Fika
دور هم جمع شدن برای صحبت کردن و استراحتی روزانه و معمولا نوشیدن قهوه و خوردن شیرینی، چه در یک کافه چه در خانه، اغلب برای ساعتهایی در آخر شب.
Saudade
پرتغالی
احساسی گنگ و مبهم و پایدار برای چیزی که وجود ندارد و احتمالا نمیتواند وجود داشته باشد، اشتیاقی نوستالژیک برای کسی یا چیزی که عاشقش بودید و از دستش دادهاید. (احساسی که به چیزی غایب دارید.)
Komorebi
ژاپنی
اشعه خورشیدی که از میان برگها و درختها عبور میکند.
Jugaad
هندی
اطمینان یافتن از اینکه اتفاقی رخ میدهد، حتی با حداقل منابع، حتی با شانس یا تقلب.
Wabi-sabi
یافتن زیبایی در نقصها و ناتمامها و پذیرش چرخۀ زندگی و مرگ.
Palegg
هر چیز و همۀ چیزهایی که میتوان در برشی از نان قرار داد.
Gurfa
عربی
مقدار آبی که میتوان در یک دست نگه داشت.
Forelsket
دانمارکی
سرخوشی ناخواستهای که هنگامی که شروع به عاشق شدن میکنید حس میکنید.
به قول شارلمانی
آموختن زبانی دیگر، مثل داشتن یک روح دوم است.
اینگونه کلمهها، ما را با هیجانات خاص و پدیدههایی آشنا میکند، که به نحوِ دلانگیزی، در یک زبان خاص، ظهور پیدا کرده اند.
امیدوارم شما هم مثل من، از این کلمههای زیبا، حظِ بیحد، ببرید.
اگر شما هم کلمههایی از این دست میشناسید، مرا هم در لذتِ شناختِ آنها، شریک کنید.
پی دی اف این کتاب رو بنده موجود دارم اگر دوستان نیاز داشتند میتونن از طریق ایمل به بنده اطلاع بدن تا براشون بفرستم.
با تشکر از خانم شفیعی
چه خوب!
ممنون از لطف شما.
سلام و درود.
امکانش هست من بتونم ازتون بگیرم؟
A_aaaaaaas
ایدی ایتام
اگمیشه بیاین بدین بهم پی دی اف رو
سلام چطور میتونم بگیرم این پی دی اف کتاب و ازتون؟
با تشکر از جناب امیرماهان
amirmahan.khamesi1985@gmail.com
دوستان میتوانید از طریق این ایمیل با ایشان در ارتباط باشید.
میشه برای من ارسال کنید؟
به جرعت می تونم بگم جزءبهترین مقاله هایی بود ک خوندم…چقدر روح لطیف این کلمها زیباست…