نوشتن، سبکی برای زندگی

نوشتن کار نیست، کیفیت است! کیفیتی که زندگی‌ات را می‌سازد.
نوشتن سبکی از زندگی است که هر لحظه‌اش زایشی دوباره است.
یا خلق می‌کنی یا خلق می‌شوی.
با نوشتن، تو هست می‌شوی.
زندگی با نوشتن از پستی به هستی کوچ می‌کند.
زندگی با نوشتن ماناست و بی‌نوشتن، میرا!
نوشتن همان خلق است،‌ آفرینشی که تو در آن مسئولی!

نوشتن سبکی از زندگی است که در آن به بازآفرینی مشغولیم و به قول ویلیام فاکنر

«نوشتن یک جور سبک زندگی است نه فقط کاری که انجامش می‌دهم. نوشتن همان چیزی است که من هستم. فقط یک نویسنده نباش. خودِ نوشتن باش.»

نوشتن پاسخی است به درد نبودن. نبودنی که گریبان روح‌ را در پنجۀ قدرت تباهی و مرگ می‌فشرد. و این روح خسته با نوشتن می‌تواند پاسخی درخور به آن بدهد.

 

گرگوری مکدونالد

«نوشتن یک حرفه، شغل یا وظیفه(کار) نیست؛ روشی برای زندگی نیست: پاسخی همه‌جانبه به زندگی است.»

 

اگر زندگی هم نبود، با نوشتن می‌شد آن را آفرید. همان‌گونه که نویسندگان بزرگ به خلق دنیاهای جدید مشغولند و ما را به زندگی در آن‌ها دعوت می‌کنند. مهاجران اولیه‌ای که شهرهایی می‌سازند تا ما در آن‌ها ساکن شویم، شاید خود ما هم پلی شویم به دنیاهای دیگر.

 

استفان کینگ

«نوشتن، زندگی نیست، اما فکر می‌کنم گاهی می‌تواند راهی برای بازگشت به زندگی باشد.»

 

تا ننویسیم که نمی‌دانیم چه‌ باید بنویسیم.

شاید این جمله تنها بازی با کلمات به نظر برسد اما حقیقت است.

دقیقا حالا وقت آن است که داستان خودمان رو بنویسیم. مطمئنم کس دیگری این کار را برای ما نمی‌کند.

 

از آن‌جا که نوشتن، همان فرآیند تفکر است که روی کاغذ و بیرون از ذهن ما اتفاق می‌افتد، پس باید بنویسیم تا فکر کنیم. بنویسیم تا درست اندیشیدن را یاد بگیریم.

 

همانطور که برنارد شاو گفته

«بنویسید تا دریابید چه می‌خواهید بگویید! مردی که راجع به خود و لحظات خود بنویسد، تنها مردی است که‌ دربارۀ همۀ آدم‌ها و همۀ زمان‌ها می‌نویسد.»

با نوشتن زندگی جور دیگری است.

نوشتن نگرش ما به زندگی را هم عوض می‌کند. فردی که شغلش نوشتن است با کسی که نوشتن با هستی‌اش گره خوره است یک جور به زندگی نگاه نمی‌کند.

کسی که می‌نویسد، به دنیا و اتفاقات پیرامونش، حتی آن‌هایی که درون خودش رخ می‌دهد، جور دیگری نگاه می‌کند.

اصلا نگاه می‌کند تا بفهمد و سر در بیاورد. نگاه کردنش فقط تماشا کردن نیست، به قصدِ دیدن می‌بیند.

 

نویسنده شاهدی آگاه است. می‌بیند، می‌فهمد و می‌نویسد.

می‌بیند، جذب می‌کند، فکر می‌کند و بعد می‌نویسد.

فرایند تفکر با نوشتن، پویاتر می‌شود.

خطاهای ذهنی در نوشتن خود را آشکار می‌کند.

 

رویاهای فراموش شده، در نوشتن است که دوباره جان می‌گیرد.

رنج‌های زندگی، در نوشتن معنای دیگری پیدا می‌کنند.

زخم‌ها، با نوشتن شفا می‌یابند.

مسیری به دنیایی دیگر، در نوشتن پدیدار می‌شود.

درهای زیادی در نوشتن به رویت گشوده می‌شود.

رازهایی از خودت، از جهان، در نوشتن  برایت آشکار می‌شود.

حکمت اتفاقات را در نوشتن و پیاپی نوشتن است که می‌توانی کشف کنی.

 

انسانی که مجبور به ابداع معنا در زندگی خود است، این معنا را می‌تواند در نوشتن بازجوید.

نوشتن یک جور بودن است، بودنی که معنایی به دنبال دارد.

 

من می‌نویسم تا راهی به زندگی دیگری، بیابم یا بسازم، در سطحی بالاتر.

 

اگر قرار بود از یک نویسنده بزرگ فرمولی برای نوشتن بگیرم، احتمالا به چنین چیزی می‌رسیدم:

 

«نویسندگی را به سال‌ها می‌آموزند، اما زبدۀ آن دو‌ حرف است، چشم‌ِ باز و بیانِ ساده!»

 

دستِ‌ آخر هم به این نتیجه می‌رسیدم که نوشتن جز با نوشتن حاصل نمی‌شود. چرا که

 

«بهترین آموزگار هر نویسنده، نوشتن است.»

 

 

2 دیدگاه برای “نوشتن، سبکی برای زندگی

  1. سلام خانم شفیعی عزیز
    از خواندن این نوشته شما در مورد نوشتن لذت بردم.
    انگار پژواک احساس عمیق خودم را نسبت به نوشتن در این سطرها پیدا کردم.
    من هم یک عاشق نوشتن هستم مثل شما.
    من هم بعد از سال ها به تجربه و به روشنی فهمیدم که نوشتن جز با نوشتن حاصل نمی شود.
    اکنون زندگی و کسب و کار من نوشتن است.

    ارادتمندم
    به امید اینکه روزی با هم دیدار کنیم.

    پروین شیربیشه (پرنویسا)

    1. سلام
      مایهٔ‌ دلگرمی است که دوست نویسایی مثل شما، نوشته مرا می‌خواند.
      سپاس‌گزارم.

      قلم‌تان سبز، پرنویسای عزیز!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *