فرشته مولوی در کتاب «از نوشتن» از وبلاگنویسی میگوید. جستار «وبلاگنویسی: سرگرمی یا فرهنگسازی» را در سال ۸۸ نوشته است. آن وقتها که وبلاگنویسی فارسی در اوج بود. جای حرفهایش را برای امروز که حتی شبکههای اجتماعی، عرصه و زمان را برای وبلاگنویسی تنگتر کردهاند خالی دیدم.
نثر فرشته مولوی را دوست دارم، انتخاب واژههایش و معادلهایی که برای کلمات انگلیسی به کار میبرد مرا به ذوق میآورد. همین هم مرا به رونویسی این متن مشتاقتر کرد.
از این کتاب پیشتر در پستهای
و
هم سخن گفتهام.
وبلاگنویسی
وبلاگ یا تارنوشت گونهای از وبسایت یا وبگاه یا تارنماست که یا یادداشتهای روزانه ما یا رأی و گمان و باور و اندیشهٔ ما را دربارهٔ کسی یا چیزی یا رویدادی در بر میگیرد.
وبلاگ جایگاه یا عرصه یا پهنه (venue)ای است که افزون بر نوشته یا متن میتواند و بایسته است که ابزارهای رسانهای دیگری چون عکس و طرح و بریدهٔ دیداری (video clip) و بریدهٔ شنیداری (audio clip) را هم در بر بگیرد. به این ترتیب، وبلاگ عرصهٔ همنشینی کلام با صدا و نما و در نهایت همنشینی نوشتار با هنرهایی چون گرافیک و موسیقی و فیلم میشود تا بتواند کارکرد یک رسانهٔ امروزی را داشته باشد ـ یعنی نه تکرسانه، که چند رسانه باشد.
وبلاگ و وبلاگگردان
فراهم آوردن متن و صدا و نقش و همراه کردن آن با یک رشته بند یا پیوند(link) به دیگر وبلاگها و یا وبگاهها و یا وببرگ (webpage)ها و نیز نگهداری از وبلاگ و پیشبری (promoting) آن را در فارسی میشود وبلاگگردانی نامید؛ کسی را هم که عهدهدار این کار است، میتوان «وبلاگگردان» نامید. روشن است که هر وبلاگگردانی یک وبلاگنویس است، اما هر وبلاگنویسی همهٔ امکانهای یک وبلاگ را به کار نمیگیرد. وبلاگهایی هستند که جز کلام از ابزار یا مایهٔ (material) دیگری بهره نمیگیرند یا اندک میگیرند. از سوی دیگر وبلاگهایی هم هستند که در آنها کلام حرف اول را نمیزند ـ برای نمونه وبلاگ عکس یا وبلاگ ویدیو یا وبلاگ هنری. با این همه و به هر حال، میشود گفت که وبلاگِ نوشتاری بیش از گونههای دیگر آن رواج دارد. به بیان دیگر، این نوشتار است که بنیاد بیشتر وبلاگها و یا پارهٔ اصلی آنهاست.
افزون بر گونه، وبلاگ را میشود از زاویههای دیگر هم دستهبندی کرد: برای نمونه، بر پایهٔ درونه (یا محتوا یا مضمونcontext) و یا موضوع، و یا بر پایهٔ گردانندهٔ آن که آیا فردی ناوابسته است یا جمعی وابسته به یک سازمان یا گروه. تعریفی که از وبلاگ در این نوشته داده شد، بر پایهٔ گونهای از وبلاگ است که سرشتی شخصی و سودناور (nonprofit) دارد. گرچه برخی از وبلاگها در خدمت هدفهای گوناگون یک شرکت یا سازمان یا گروهاند و به انگیزهٔ داد و ستد و بازاریابی و یا پیشبرد کارهای یک گروه و دسته گردانده می شوند، شاخه یا جریان اصلی سپهر وبلاگی (blog sphere) از وبلاگهای شخصی شکل و نیرو میگیرد. این دسته از وبلاگها گیرم که با آگهی درآمدی هم داشته باشند، داد و ستد را هدف نخست و نهایی نمیدانند و میشود گفت که شخصی و سودناور هستند.
وبلاگ شخصی
وبلاگ شخصی بر گرد فرد وبلاگگردان و وبلاگنویس ناوابسته میگردد. این وبلاگ میدانی اختصاصی است که صاحب آن یکهتازش است و میتواند هر جور که بخواهد در آن مانور بدهد؛ قلمرویی است که فرمانده و فرمانبر یا رئیس و مرئوساش یکی است. میتوان گفت که وبلاگ رسانهای تک نفره است؛ بساطی است که یکی به میل و پسند خود در گوشهای از شبکه جهانی میگستراند و به فراخور خواست و توان و مهارت خود برای کالاهای خود، یعنی هر آنچه که از هر جنس بر بساط دارد، خریدار میجوید.
روشن است که یافتن خریداری خشنود که با گذاشتن رأی و نظری خوشایند همرأیی کند، دلخواه است؛ اما نیت وبلاگنویس در بنیاد بر بیان خود و رأی خود و پسند خود استوار است و یا شایسته است که چنین باشد. بر این روال، چه بسا رأی و نظر و تفسیر ناخوشایند، چون نشان از توجه دیگران دارد، در نگاه وبلاگنویس بهتر از هیچ رأی باشد.
به بیان دیگر، برداشت یا باور یا اندیشه یا خیال یا هرچه که وبلاگنویس به تماشا میگذارد، کالای اوست؛ اما اهمیت این «کالای او» بیش از آن که از کالا آب بخورد، از «او» سرچشمه میگیرد. این فردیت وبلاگنویس است که بر وبلاگ سایه میاندازد و شکل و نوع و رنگ و بوی کالا را رقم میزند. هر که به سراغ وبلاگی میرود، میداند که در این بساط هر چه هست مُهر و نشان یک تن را دارد ـ چه آنچه که از ذهن و ذوق او تراویده ، یا آنچه که از دیگران است و به گزینش او یکجا فراهم آمده، یا حتی نشانیها و سرنخهایی به جاهای دیگر که همه از میل و پسند اوست.
فردیت وبلاگنویس
چیرگی فردیت وبلاگنویس بر وبلاگ سبب میشود که نوشتارِ وبلاگِ نوشتاری از جنس «از خود نوشتن»(expressive writing) باشد. «از خود نوشتن» یا «از خودنگاری» نوعی از نوشتار است که بیش از آن که بیانگر موضوعی باشد، بازنمایندهٔ خود نویسنده است. «از خود نوشتن» نه به معنای نوشتن «فقط دربارهٔ خود» یا «دربارهٔ خود نوشتن» که به معنی نوشتن از دیدگاه خود است. در این روش نوشتاری اصل بر آن است که نویسنده به هر موضوعی که میپردازد، بر شیوهٔ نگرش و برداشت و تعبیر و تفسیر خود تاکید دارد و روشن و سرراست میخواهد که خواننده بداند و آگاه باشد که این نوشته فرآوردهٔ کارخانهٔ ذهن و زبان و اندیشه و خیال و پسند و خواست اوست. پس در این گونه از نوشتار هدف نویسنده، حتی جایی که به خبری میپردازد یا رویدادی را گزارش میکند یا اطلاعات یا دادهای را فراهم میکند، بیش و پیش از هر چیز کاوش در خود و تجربه و احساس و اندیشه و خیال خود ارائه یافته ها به دیگران است. به کوتاه سخن «از خود نوشتن» یعنی که پاسخ منِ نویسنده به جهان این است.
بر این روال، وبلاگنویس که از این شیوه بهره میگیرد و به کار جهان و یا تفسیر و تعبیر خود از جهان میپردازد، کسی است که میگوید: منِ وبلاگنویس به جهان اینگونه پاسخ میدهم و حالا شمایی که دیگرانید، چه میگویید؟ چنین تعریفی از وبلاگنویسی به روشنی دو وجه بنیادی آن را نشان میدهد: شیوهٔ نگرش و نگارشی بر پایهٔ دیدگاه فردی در یک سو؛ و در سوی دیگر، میل و اراده به بیان خود و ایجاد ارتباطی میانکنشی با دیگران از راه برانگیختن آنان به واکنش. همان اندازه که وجه اول تکیه و تأکید بر فرد دارد، وجه دوم بر ارتباط کارآمد انسانی، یعنی ارتباط دو سویه و همتزار، استوار است. به این ترتیب است که وبلاگ که دستآوردی برآمده از فناوری برتر است، به ابزاری ارتباطی بدل میشود که نه تنها برخاسته از پیشرفت فنی و هماهنگ با آن است، بلکه به ضرورت ویژگیهای بنیادی این زمانه، یعنی فردیت و شتاب و تنهایی، پاسخ میدهد. در روزگاری که فرد در چنبرهٔ زندگی با دور تند ناگزیر به خلوت کردن با کامپیوترش است، راهی جز این نمیماند که به میانجیگری آن پیوند خود را با تکتک دیگرانی چون خود که در سراسر جهانی به هم پیوسته پراکندهاند، برقرار کند تا دوام بیاورد.
وبلاگنویسی که یک روی سکهٔ بالا، یعنی بیان خود را، بر روی دیگر آن، یعنی ارتباط با دیگران، برتری میدهد، در پی گستراندن دامنهٔ خوانندگان و یا پدید آوردن ارتباطی ژرف نیست. چینن وبلاگنویسی از یک سو وبلاگ را جایگاهی برای بازتاباندن برداشتهای آنی و شخصی خود میداند و در واقع به وبلاگ به دیدهٔ دفترچهٔ یادنگار شخصی یا دفتریادداشت کامپیوتری نگاه میکند، و از سوی دیگر آن را ابزار خودنمایی و یا ارتباط سطحی با شمار اندکی از خویش وآشنا و یار و دوست میداند. این دسته وبلاگنویسان یا نمیخواهند و یا نمیتوانند در خود اندیشه یا خیال یا باور و برداشتی بیابند که آنان را به شمار چشمگیری از دیگرانی ناشناخته پیوند میدهد. کار این گروه هر چند به هر حال و به هر رو نشان از پاسخ آنان به جهان دارد، چون به بخش دیگر، یعنی ارتباط گسترده و دوسویه با دیگران، بهای چندانی نمیدهد، در حد سرگرمی و تفننی شخصی باقی میماند و در گسترهٔ توجه این نوشته نمیگنجد.
وبلاگنویسِ کانون این نوشته اما با برقرار کردن همترازی میان ویژگی نهادی وبلاگنویسی، یعنی فردیتی ناوابسته و استوار بر خود از یک سو و ارتباط دو سویه با شمار هر چه بیشتر و طیف هر چه گستردهتر دیگران از سوی دیگر، خواه ناخواه پا به خطهٔ تعهدی روزنامهنگارانه مینهد. چنین وبلاگنویسی ناگزیر است که از مرحلهٔ آماتوری یا ذوقورزی بگذرد و با خودآموزی و از راه تجربه و نیز با پشتکار و استمرار در گرداندن وبلاگ خود پاسخگوی مخاطبانش باشد. این ناگزیری از آن روست که وبلاگ نخست گونهای شبکهسازی از راه اینترنت بوده، در زمانی کوتاه گسترشی شگفتآور داشته و حالا دیگر وبلاگنویسی گونه یا ژانری تازه از روزنامهنگاری به شمار میآید: ژانری که روزنامهنگاری شهروندی (citizen journalism) یا روزنامهنگاری مشارکتی (participatory journalism) پیوند تنگاتنگی دارد.
وبلاگنویس: یک ذوقورز حرفهای
شاید گفته شود که بنا بر تعریف رایج از روزنامهنگاری شهروندی وبلاگنویس چون نه مزدبگیر است و نه دورهدیده، پس حرفهای نمیتواند باشد. در سنجش چنین حرفی باید نخست روشن شود که آیا «حرفهای» به دورهدیدهای گفته میشود که برای تولید رسانه مزد میگیرد، و یا به کسی که بر خلاف یک آماتور در کار خود استاد است. کسی که وبلاگی را به راه میاندازد، چه در کار نوشتن و تولید رسانهای دانش و تجربهای داشته باشد و چه نه، بیتردید بنا به سرشت وبلاگ از روی ذوق و شوق به این کار می پردازد و به این اعتبار میشود او را «ذوقورز» نامید. اما اگر قرار باشد وبلاگ برقرار بماند و کارکردی رسانهای داشته باشد، وبلاگگردان ناگزیر از آموختن فوت و فن وبلاگگردانی و وبلاگنویسی خواهد بود ـ گیرم این آموختن بیشتر از راه خودآموزی و تجربه به دست میآید و سر آخر هم به او مزد نمیرساند.
وبلاگنویس نمیتواند از زیر بار یادگیری و بهبود کاری که میکند، شانه خالی کند و به هر بهانه سرسریکاری و شلختهنویس باشد.
از زاویه دیگری هم اگر نگاه شود، میبینیم که گزیر و گریزی از کوشش در فاصله گرفتن از آماتوری و رسیدن به خبرهکاری و یا کاردانی نیست. اگر ویژگی دوم وبلاگنویسی یادمان نرود و در پی برقراری پیوندی ژرف و گسترده با دیگرانی که روی سخن ما با آنهاست باشیم، بازدید کننده وبلاگمان را گرامی میداریم. کالایی را تولید میکنیم که مادی نیست و رایگان عرضه میشود، اما این کالای فرهنگی رایگان برای رسیدن به مصرف کنندهٔ آن تولید میشود و بنا بر اصل بازار تولید و مصرف باید از چنان کیفیتی برخوردار باشد که خریدار بیابد ـ و گرنه که به مفت هم نخواهد ارزید. نگاهی به تاریخ کوتاه وبلاگنویسی در غرب به این فکر دامن میزند که شاید رمز تحول وبلاگ از کشکول حرفهای صد من یک غاز و درد دلها و داد و قال (rant) های عوامانه به رسانه ای پویا و پر نفوذ در جادوی بازار عرضه و تقاضا نهفته باشد ـ به این معنی که وبلاگ ها دریافتند که دوام و بالندگی شان در گرو ارائه کالای مرغوب است.
وبلاگنویسی یعنی رسانهسازی
وبلاگنویسی یعنی رسانهسازی و بنابراین یعنی روزنامهنگاری. در وبلاگ اما نه خبر، که تعبیر و تفسیر خبر، از اهمیت برخوردار است. …
وبلاگ نویس وقتی به خبری می پردازد، سر آن دارد که برداشت یا گمان یا اندیشهٔ خود را دربارهٔ آن بیان کند. …
میشود وبلاگنویس را به ستوننویس مانند کرد. در چارچوب رسانهٔ چاپی، ستوننویس روزنامهنگاری است که به موضوع نوشته ،چه خبر باشد و چه نه، از دیدگاه خود نگاه میکند. ستوننویس حرفهای بیشک باید از خطمشی و سیاست کلی نشریهای که برایش کار میکند پیروی کند. وبلاگنویس این قید را ندارد و پُر پیداست که مزد هم نمیگیرد. این ویژگی یعنی نوشتن از دیدگاه خود و پرداختن به کند و کاو و تعبیر و تفسیر، چندان مهم است که میتوان گفت رویهمرفته وبلاگستان بیش و پیش از خبررسانی به کار فرهنگسازی می پردازد. … بر این روال وبلاگنویس فارسی به هرچه ـ از سیاست گرفته تا دانش و هنر یا ادبیات یا فرهنگ یا حتی داد و ستد ـ بپردازد، به ویژه به سبب کمتوانی و ناتوانی رسانههای چاپی، دانسته نادانسته دارد فرهنگ میسازد.
وبلاگنویسی یعنی فرهنگسازی
این همه که گفته شد، برای آن است که وبلاگنویس وقتی بداند و بپذیرد که وبلاگاش، نه سرگرمی که رسانهای فرهنگساز است، به راحتی می تواند راه بهتر نوشتن و بهتر شدن وبلاگش را پیدا کند. چنین وبلاگنویسی میداند که باید آداب کار رسانهای را بیاموزد و اخلاق یا اصول اخلاقی کار را نادیده نگیرد. چنین وبلاگنویسی میخواهد که پست امروزش از پست دیروز و پریروزش بهتر باشد؛ میخواهد در جا نزند؛ میخواهد در این بدهبستان فرهنگی با دیگران پویا باشد؛ میخواهد در بالیدن و گسترش وبلاگستان سهم داشته باشد؛ میخواهد هم بساط خود را نگه دارد و رونق بدهد و جای دیگران را تنگ نکند؛ و همچنین میخواهد به سهم خود و با تمام توان خود بکوشد که وبلاگستان جایی برای همهٔ صداها، یعنی پهنهٔ دموکراتیک، بر جا بماند تا صدای او هم در کنار صداهای دیگر معنی پیدا کند. …
یپداست که دوام آوردن در چنین بازاری که هر و همه رنگ و هر و همه رأی را در خود جا میدهد، آسان نیست. صدای وبلاگنویس تنها اندیشه و رأی و پسند او نیست؛ صدای او چگونه نوشتن او را هم در بر میگیرد. او دربارهٔ هر چه بنویسد، چون در نهایت برای خودش مینویسد، با شور و شوق مینویسد. نویسندهٔ یک وبلاگ به خوبی میداند که خواستهاش، نه گزارش یک رویداد یا بیان چیزی، که بیان اهمیت آن رویداد و آن چیز است. او که مثل یک نویسندهٔ حرفهای میداند که چرا مینویسد و برای که مینویسد، از یاد نمیبرد که سببی یا انگیزهای برای نوشتن یا حرف تازهای برای گفتن دارد؛ از یاد نمیبرد که به درستکاری باور دارد و میخواهد که با خودش و خوانندهاش رو راست و یکرنگ باشد؛ از یاد نمیبرد که باید گهگاه بنویسد و پاسخگوی خوانندگانش باشد؛ از یاد نمیبرد که برای خوب نوشتن ناگزیر به خوب خواندن است: از یاد نمیبرد که در وبخوانی و وبگردی هر گاه به نوشته یا پست خوبی همپیوند با سرشت وبلاگ خود ـ گیرم مخالف با رأی و پسند خود ـ برخورد کرد، به بند دادن یا لینک دادن به آن قدردان کار خوب باشد و از این راه به بالیدن وبلاگستان کمک کند؛ و نیز، از یاد نمیبرد که شرط اهلیت وبلاگستان و کار فرهنگسازی با باند بازی و فرقهگرایی و خاصهخرجی برای یار و دوست و از آن بدتر با بدهبستان کاسبکارانه «تو لینک بده تا من لینک بدهم» همخوانی ندارد.
بایست و شایستهای وبلاگنویسی
صدای یک وبلاگنویس سبک نگارش او هم هست؛ سبکی که فراخور توان و ذوق و شوق اوست و با آن مُهر خود را بر کالای خود، یعنی درونه یا محتوای پست خود، میزند. این سبک هم نشان از آن دارد که او تا چه اندازه از الفبای درست نوشتن و خوب نوشتن آگاه است، و هم حکایت از پسند او در پوشاندن پیراهنی بر پیکر آن الفبای نگارش دارد. اگر آن پیکر را در دانش زبانی و نگارشی ببینیم، میشود آن پیراهن را هم در آرایش زبانی و نگارشی دید. دانش نوشتاری یعنی دانستن چگونگی درست نوشتن، و آرایش نوشتاری یعنی راه و رسم زیبا نوشتن. وبلاگنویسِ کاردان میداند که خودش ویراستار خودش است و این یعنی که نمیخواهد به بهانهٔ رسم روز یا جوانی یا شتاب یا هر چه، به پایههای نگارش، از دستور زبان گرفته تا نحو (syntax) و تا غلطدیکتهای، بیاعتنایی کند؛ برعکس میخواهد که از بدنویسی و نادرستنویسی بپرهیزد. از آن فراتر میخواهد که گویا و روشن و روان و کوتاه هم بنویسد. پیداست که کوتاهنویسی تنها پایبند بودن به اندازهٔ مرسوم یک پست نیست و پرهیز از بازگفت یا تکرار ـ چه واژه و چه تکرار حرف و نیز پرهیز از زیاده گویی یا حشو (redundancy) را هم در بر میگیرد. او این را هم میداند که گرچه زبان نوشتاری وبلاگ نارسمی و لحن آن خودمانی است، معنای نگارش نزدیک به زبان گفتار آن نیست که شکستهنویسی کنیم؛ چرا که دشواریهای شکسته نوشتن واژهها در زبان فارسی چنان و چندان است که با از میان بردن یکدستی(consistency) و دامنزدن به بلبشو راه را بر روانخوانی میبندد. از اینها گذشته، این را هم خوب میداند که شتاب زمانه و زندگی و سپهر وبلاگی نمیتواند دستاویزی باشد تا با خیال راحت هر چه واژه انگلیسی به تورمان خورد برداریم بریزیم لابهلای نوشتهمان و از پستمان کشکولی فارگلیشی بسازیم که خواننده باید با رمل و اسطرلاب رمزگشاییاش کند.
و حرف آخر این که وبلاگنویسِ فرهنگساز از این همه بایست و شایستها وحشت نمیکند و پیگیر کار خود میماند تا از این رسانهٔ امروزی بهترین و بیشترین بهره را بگیرد و به دیگران نیز بهره برساند.