در هر برههٔ تاریخی روحِ زمانه در آثار مکتوب و غیر مکتوب آن متجلی میشود. هر کتاب یا اثر هنری به نوعی روایت عصر خود است آنگونه که در اندیشهها درک و دریافت شده است. گرایشهای فکری، سیاسی و اعتقادی ای که بر هر اثر سایه افکنده است و از آن جدا نمیشود.
هیچ کتاب یا حتی اندیشه و احساسی نمیتواند از جهان معاصر خود فراتر رود و در این میان در هر دوره تاریخی، نوابغ آن و کتابهای مهم و موثر آن دوره را میتوان به عنوان روح آن زمانه و Zeitgeist همان عصر در نظر آورد.
اگر چه دانش و تکنولوژی، افقِ هر زمانه را محدود میکند، اما هستند اندک ذهنهای مستعدی که بر لبهٔ این آگاهی تاب میخورند و در تلاشند تا این مرز را اندکی هم که شده جابهجا کنند.
انسانی که روحش اندکی از زمانه خویش پیشتر افتاده و روحهای مشتاق را به شعله شمعی فروزان میکند.
با مطالعهٔ آثار شاخص هر دوره میتوان به روح آن زمانه دست یافت. همانطور که هنگام خواندن هر متن و نوشتهای هم باید به زمینه و بافت فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، تاریخی و حتی جغرافیایی آن را مد نظر داشت.
هر اثر را باید در زمینه خودش بررسی کرد، چرا که هر اثر محصول زمانهٔ خویش است.
نیچه که خود بر ستیغ قلههای دانندگی ره میسپارد، نقش کتاب را آگاهیبخشی و فروپاشی دانستههای پیشین میداند. آنچه شما را کمی به سوی لبههای آگاهی سوق دهد.
«خوبی کتابی که ما را به ورای همهٔ کتابها نَبَرد چیست؟»
نیچه
امیل سیوران (امیل چوران) که یکی از بزرگترین ستایندگانِ نیچه است، دربارهٔ کتاب اینگونه میگوید:
«کتابی که، پس از ویران کردن همه چیز، در ویرانی خود شکست بخورد، ما را برای هیچ خشمگین کرده است.»
کتابی که تیشه به ریشهٔ دانستههای قبلی ما نزند که کتاب نیست. همانطور که هر ایدهای نویی قاتل ایدههایی پیش از خود است. اصلا هر یادگیری و آموختنی قاتل دانستههای قبلی است.
کتابی که یخ ستبر جمود را از فکرهای خسته و پژمرده، با واژههای تیز و نیشدارش زخم نزند که کتاب نیست. اگر همیشه کتابهایی را بخوانیم و حرفهایی را بشنویم که از پیش میدانستهایم و تنها مهر تاییدی بر یقینیات ما باشند که هیچگاه از جایی که هستیم تکان نخواهیم خورد. کتابِ خوب ویرانگری است که از میان آشوب ایدهها و فکرها، لشکر شک را به جان متفکران خمود میاندازد و طوفان به پا میکند.
سیوران، کتاب و نوشتن
کتاب «قطعات تفکر» امیل سیوران توسط بهمن خلیقی در نشر مرکز به چاپ رسیده است. این کتاب گزیدهای از قطعههای تفکر سیوران در کتابهای مختلف اوست.
چند قطعه تفکر از این کتاب را که در باب کتاب، کلمه، زبان و نوشتن است را اینجا مینویسم تا بماند.
«تنها وقتی باید کتابی نوشت که بخواهیم چیزهایی را بگوییم که جرأت گفتن آن را به هیچ کس نداریم.»
«کاش میتوانستیم به قبل از مفاهیم برگردیم و هرچه حس میکنیم بنویسیم و حتی تغییرات بسیار جزیی آن چه را که لمس میکنیم بر روی کاغذ بیاوریم؛ کاش میتوانستیم همان کاری را کنیم که اگر خزندگان نوشتن میدانستند قادر به انجام آن بودند!»
«کلمه پس از کلمه را از واژهنامه خود پاک کردم. وقتی قتل عام واژهها تمام شد، تنها یک کلمه نجات یافته بود: تنهایی.»
«جدایی یعنی بیاعتنایی به زبان و نداشتن حساسیت به کلمات. و از دست دادن تماس با کلمات یعنی از دست دادن تماس با آدمها.»
«نویسندگان کند ذهن و حتی کودنی را میشناسم و مترجمانی را که در عوض، باهوشتر و جالبتر از نویسندگانی بودهاند که کارهایشان را ترجمه میکردند. دلیل این امر این است که برای ترجمه به «تأمل» بیشتری نیاز است تا «آفریدن».»
«هرگز نباید از زبان تلاشی بیش از ظرفیت طبیعیاش خواست؛ هرگز نباید آن را مجبور کرد که در هر حال تمام نیرویش را صرف کند. از بزرگ و وزین نمودن واژهها بپرهیزیم، مبادا که خسته و کوفته شوند و دیگر نتوانند بار معنی را بر دوش بکشند.»
«من نویسنده نیستم؛ آدمی هستم که جستوجو می کند و درگیر نبردی معنوی است. من در انتظار آنم که نوری بر ذهنم بتابد که در زبان آدمیان نامی ندارد.»
«فقط نویسندگان بیاهمیت مدام نگران آینده آثارشان هستند. همه کتابها فناپذیرند. آنچه باقی میماند، جستوجوی ما برای حقایق اساسی است.»
«برای نویسنده، نوشتن به زبانی دیگر مثل این است که بخواهد با فرهنگ لغات نامهای عاشقانه بنویسد.»
«تنها کسانی به نوشتن قطعات تفکر میپردازند که با ترس بودن در میان کلمات آشنایند، فرو ریختن با همهٔ کلمات.»
جهانِ پارهپارهٔ امیل سیوران
بهمن خلیقی در مقدمهٔ کتاب «قطعات تفکر» اینطور مینویسد که:
قطعات سیوران تکههایی ناکامل از وضعیت انسانیاند و گاه به شکل شعر بروز پیدا میکنند. برای قطعات سیوران نمیتوان قالب خاصی در نظر گرفت. و برای خواندن و لذت بردن از این قطعات باید حساسیتهای فلسفی و شعری هر دو را داشت. قطعات تفکر سیوران دارای طنز به خصوصی است وی به موقعیتهای هولناک بشر میاندیشد و میخندد. اگر چه قطعات او تکهتکه هستند اما اندیشهٔ وی پارهپاره نیست و در مجموع میتوان سیر فکری وی را دنبال کرد. فضایی که وی در آن میاندیشد یاد آور فضای ذهنی خیام است.
کورنلیوس کاستوریادیس در پیشگفتار کتابش «جهان قطعهقطعه» میگوید:
«جهان ـ و نه فقط جهان ما ـ قطعهقطعه است. با وجود این از هم نمیپاشد. اندیشیدن به این امر از اولین وظایف فلاسفه امروز است.»
اندیشهٔ سیوران مالامال از حیرت در مقابل این وضعیت است؛ و گزینش بیان قطعهای، شاید، چارهای برای اندیشیدن به این جهان.
قطعههایی از تفکر سیوران را با هم بخوانیم:
«شدن، درد جانکندنی که تمام نمیشود.»
«پیری انتقاد طبیعت از خودش است.»
«ای کاش توانسته بودیم پیش از انسان پا به جهان بگذاریم.»
«احساس میکنم که آزادم ، ولی میدانم که نیستم.»
«باید از کشیدن جسم معاف میشدیم، سنگینی «خویشتن» کافی بود.»
«موسیقی چنان به عمق جانمان میرسد که جنون هم نمیتواند به آن برسد.»
«هر دوستی درامی است پنهانی، مجموعهای از زخمهای پیاپی ظریف.»
«کار شعر با محاسبه و پیشاندیشی مغایرت دارد. شعر ناتمامی است و دلشوره آگاهی، و با ورطه ها سر و کار دارد. شعر گفتن، پیش هم گذاشتن صفات بیرمق و هندسه آهنگین واژهها نیست. ما همه چنان زخمخورده و فرو افتادهایم و در خستگیمان آنقدر توحش هست که هنوز نمیتوانیم ارزش این مهمترین حرفه را دریابیم.»
«انسان ورطه است.»
«هر کس، در ترسهایش ـ در برج عاجش ـ زندانی است.»
«برای ساختن انسان، پرومته گل را به جای آب با اشک آمیخت.»
«انسان سرطان زمین است.»