با نوشتن یکی از کسانی می شویم که چیزی را از دست نمیدهند.
با نوشتن همه چیز به نظم در می آید، نه فقط در شعر.
با نوشتن است که هر چیز در جای خودش قرار می گیرد، منظم میشود و جهت پیدا میکند، حتی توجه!
نویسنده کارش توجه کردن است و قصدش برانگیختن توجه به مواردی که فکر میکند میتواند زندگی ما را انسانیتر کند.
نویسنده دائم در تلاش است تا به خودش و دیگران چیزی را یادآوری کند که میداند خودش و دیگران ترجیح میدهند فراموشش کنند.
یک نویسنده، به نظر من کسی است که به جهان توجه میکند.
Susan Sontag
نوشتن همان دیدن است. همان توجه کردن است.
Kate Dilamillo
ما باید توجه کنیم. همهٔ عمر توجه کنیم و گوش دهیم و نگاه کنیم و تصاویر را ببنیم و داستان ها را بشنویم و از چیزهایی آگاه شویم.
Lee smith
میبینید
اصلا کار نویسنده مدیریت توجه است. چطور؟
با توجه کردن و توجه دادن!
خودش اول متوجه چیزی میشود که دیگران یا حتی خودش از آن غافل بودهاند. نویسنده حسگرهای حساس و قوی دارد. موضوعات محتاج توجه را شناسایی میکند، حتیتر چیزی از پیش خودش برای توجه کردن خلق میکند.
دقیقا مثل بازاریابها که یا برای رفع نیاز مردم محصولی تولید میکنند تا به آنها بفروشند یا برای مردم نیازی تولید میکنند تا محصولی بفروشند!
نویسنده هم به بازایابی توجه اشتغال دارد. بازاریاب و نویسنده هر دو شامه تیزی دارند و چشمی باریکبین، که چیزهایی را که دیگران نمیبینند و به نحوی مغفول مانده را شکار میکنند و سعی در بهرهبرداری از آن دارند، حالا یا به نفع خودشان یا به نفع دیگران.
او میداند باید به چیزهایی توجه و از چه چیزهایی چشمپوشی کند.
نویسنده توجه میکند، مینویسد و توجه جلب میکند.
نویسندگی توجه میطلبد، توجه مداوم و هشیاری مداوم. حسگرهایی که دائم در حال رصد هستند و هر از چندی یکی از این موضوعات را برای توجه کردن بر میگزیند و روی آن متمرکز میکند.
نوشتن حوزه توجه ما را تغییر و مسیر را نشان میدهد. متمرکز شدن و درست اندیشیدن با نوشتن به دست میآید.
نوشتن کار آدمهای هوشیار است، هیچ غافلی نمینویسد.
یک نویسنده همیشه میخواهد با کسی حرف بزند.
سلام بر نویسنده عزیز و لطفا توجه داشته باشید که ما به نوشته های ارزشمند شما توجه داریم و چقدر از خواندن آنها حالمان خوب می شود . لطفا بیشتر بنویسید تا حال ما خوب باشد و متوجه زیبایی های زندگی و گذراندن ارزشمند آن باشیم . امروز داشتم به این موضوع فکر می کردم که ما گاهی مثل مسافری می شویم که ماشین می گیرد ولی بجای گفتن مقصد به راننده می گوید منو یه جای خوب ببر و غافل از اینکه یه جای خوب از نظر هر کسی فرق دارد . آن راننده منتظر است دستور مار ا اجرا کند و ما با بی توجهی به این واقعیت اختیارمان را به دست دیگری می دهیم . مهم این است که همیشه متوجه ارزوها و خواسته هایمان باشیم . شاید راننده هنوز منتظر است ما را به هر جایی که می خواهیم ببرد .
سلام
من هم از توجه شما ممنونم.
امیدوارم گشت و گذار در این وبلاگ شما را به آرزوها و خواستههایتان آگاهتر کند.
گاهی هم بد نیست به راننده اعتماد کنیم، شاید مقصد بهتری در انتظارمان باشد.
البته حواسمان باشد که بیراهه نرود!